بزرگترین و مقدس ترین آرزویم این است...
« به نام خدایی که جان داد و جان گرفت »
مادر عزیز پسرِ تو اکنون در زیر باران گلوله و آتش در میان شرارههای سرب گداخته و تکههای فولاد و در طوفان خونبار این نامه را برای تو مینویسد. این نامه را از آن لحاظ مینگارم که اگر نتوانستم بعداً از خود خبری به شما رسانم مرا خطاکار ندانی و پسر خود را بیمهر نخوانی. اکنون که دانستم در این لحظه خطرناک در این هنگامی که رگبار مسلسل و غرش توپ و آهنگ سهمگین هواپیماها و انفجار توپ و خمپاره انسان را به سرگیجه مبتلا میسازد و چشم را خیره میکند و دل را میلرزاند و خون را بجوش میآورد باز بیاد تو هستم و قلبم از مهربانیهای پیشین تو آکنده هست میخواهم در این لحظه بدانی که باز فکرم در پیرامون تو میچرخد، تا مبادا خدای ناکرده از بمباران دشمن ذرهای به شما آسیب رسد و یا لحظهای آسایش روحی تو را بر هم زند و روح خالص تو را بیقرار سازد.
مادر گرامی من آن لحظه که بسوی جبهه میآمدم به شما یادآور گشتم باید پیوسته بردبار و توانا و سرافراز باشی بردبار از دوری. توانا در برابر هر نوع خبر سهمناک در مورد فقدان من. که چون باعث سربلندی توست این نکته را همیشه بیاد داشته باش من امروز به یک تصمیم دیگر دست زدم و شاید جان خود را در راه آن از دست بدهم. با این وصف مایلم که تو هیچگونه عجز و لابه در مرگ من ننمائی و قطرهای اشک فرو نریزی پیوسته خاطر خودت را با این جمله خرسند کنی که پسر من با دلاوری جان فدای میهن کرد.
مادر گرامی من خود را فدای میهن میسازم که میهن گرامی من در کف دشمن نیفتد و تو در آسایش باشی. من مرگ را استقبال مینمایم که کشورم زنده باقی بماند. من جان خود را فدای راهش میکنم که پای دشمن بخاک میهن عزیزم راه نیابد. آیا از من جز این کار دیگری ساخته است؟ این بزرگترین هدیهایست که در این موقع تاریک و سخت من میتوانم نثار راه او کنم و مطمئن باش تا ما اینگونه ارمغان در راه میهن نثار میسازیم دشمن نخواهد توانست گامی فراتر نهد.
مادرم آنچه را خداوند به تو داد و اینک مایلست در این روزهای پرآشوب مرا از تو بگیرد. تو که مرا بزرگ کردی و وظیفه خود را پایان دادی قطعاً انتظار دیگری جز این نخواهی داشت. بزرگترین و مقدسترین آرزویم این است که کشورم از من راضی باشد همین و بس. مادر گرامی دیگر از مرگ من ناله مکن سر افکنده مباش اندیشه منما. اندوه مخور. اشک مریز. سیاه نپوش. روان مرا آزرده مساز. همانطوریکه تاکنون جسور و شجاع بودی باقی بمان. همان قسم پایداری پیشه کن. همانگونه دلیر باش. بگذار نام مرا بیاورند و تو را نشان دهند که چقدر دلیر و بردبار در برابر بزرگترین پیشامدها بدون ذرهای تردید تصمیم خود را گرفتیم.
مادر پس از این هر وقت که نام پسرت را میبرند با لبخند به آنان بگو که پسرت فداکار بود و با شهادت در راه میهن جان سپرده و بدان روان من هم در پیرامون تو میچرخد و ناظر بردباریها و شهامت توست. من راه دوستانم را پیش گرفتم دوستانی که در این راه جان سپردند. بیش از این دیگر سفارش نمیکنم برای امام دعا کنید.
با آرزوی پیروزی هر چه سریع رزمندگان با تو خداحافظی میکنم. مادر ترا به خدا میسپارم. برای آخرین بار روی تو را از راه دور میبوسم. از طرف من به دوستانم سلام برسانید و بگویید از اینکه دوست خوبی برای آنها نبودم مرا ببخشند.
منبع: اسناد و مدارک موجود در آرشیو بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم.