پاهای خونینم را در نهر خَیِّن به ودیعه گذاشتم
به گزارش نوید شاهد استان قم، محمدرضا فلامرزی متولد 19 مهرماه 1339 در بوشهر است. وی از جانبازان سرافراز 70 درصد در عملیات بیت المقدس، فتح خرمشهر است که از شروع این عملیات در تاریخ 1361/10/02 تا پایان آن، که منجر به آزادسازی خرمشهر بود حضور داشت؛ وی بازنشسته کمیته انقلاب در شهر مقدس قم است. او در سحرگاه سوم خرداد درحالی خرمشهر را ترک گفت که پاهایش را در منطقه نهر خیِّن ده کیلومتری شلمچه، برای همیشه به ودیعه گذاشت و تا ابد ویلچر نشین شد؛ تا دوباره خرمشهر طعم آزادی را بچشد و روی پاهای خودش بیایستد تا ابد... تا همیشه...
سحرگاه سوم خرداد
فلامرزی پس از تشریح مراحل عملیات و تاریخ آغاز و پایان آن از سحرگاه سوم خرداد برایمان گفت: من معاون گردان بودم و نیروهایمان را تا نزدیکی نهر خین به منظور جایگزینی گردان دیگر پیش برده بودیم، نیمه شب بود، چهارنفر از نیروهایمان جلوتر از ما رفته بودند و با توجه به حساسیت موضوع و خطرات احتمالی باید آنها را بر عقب برمیگرداندم، به تنهایی به سمت نیروها حرکت کردم و خودم را به آنها رساندم که ناگهان به محاصره نیروهای عراقی درآمدیم. مهماتمان کم بود و تعدادمان اندک، دیگر امکان برگشت نبود، دشمن ده کیلومتری ما بود و با نیروهای خودمان حدودا 70 کیلومتر فاصله داشتیم. مبارزه نفسگیری شروع شد و ما خودمان را برای شهادت آماده کردهبودیم، تیرهایمان به زودی تمام شد یکی از نیروهایمان که تیربار داشت به شهادت رسید، خودم را به او رساندم تا تیربار او را بردارم که دوستم حسین فریاد زد، مواظب باش! آرپیجی را به سمت تو نشانه گرفته است، خندیدم و گفتم با آرپیچی مگر آدم میزنند...
چیزی نگذشته بود که فقط صدای گریه حسین و فریادهایش را میشنیدم، خواستم بلند شوم دیدم نمیتوانم، خیلی تلاش کردم اما نشد... حسین هاشمی فریاد میزد: پاهایت! پاهایت!
دردی را احساس نمیکردم...فقط نگران نیروهایم بود که مبادا اسیر شوند، کمکم هوا روشن میشد و ما بین آتش نیروهای خودی و عراقی بودیم، دیگر چشمانم را نمیتوانستم باز نگه دارم، چیزی نفهمیدم تا اینکه...
شهیدان زندهاند، الله اکبر
آقای فلامرزی با لهجه شیرین بوشهری با خنده ادامه داد: وقتی نیروهایمان رسیدند، عراقیها عقبنشینی کردند، تعدادی از رزمندهها در حال جدا کردن مجروحین و شهدا بودند که من را در بین شهدا به معراج انتقال دادند، صداها را میشنیدم اما نمیتوانستم کوچکترین حرکتی را از خودم نشان دهم، با خودم میگفتم حتما من شهید شدهام و راست میگویند: شهیدان زندهاند الله اکبر... در ادامه مرا به سردخانه فرستادند و من همچنان توان پلک زدن را هم نداشتن... و دیگر چیزی را به یاد نداشتم تا اینکه چشمانم را باز کردم و پرستاری را بالای سرم دیدم که عرقهای سرم را خشک میکرد، پرسیدم: اینجا کجاست؟ شما چه کسی هستی؟ فهمیدم که در بیمارستان شیراز هستم و به اصرار یکی از پرسنل در معراج که به زنده بودن من شک کرده بود مرا به بیمارستان انتقال داده بودند.
معجزه فتح خرمشهر
جانباز سرافراز عملیات بیتالمقدس در ادامه خاطراتش گفت: فکر نمیکردیم خرمشهر به این زودی آزاد شود، وقتی ما مهمات و تسلیحاتی که دشمن در منطقه قرار داده بود را دیدیم فکر نمیکردیم که بتوانیم دوباره خرمشهر را به دست آوریم و به گفته امام خمینی: خرمشهر را خدا آزاد کرد، و فتح خرمشهر معجزهای بود از سوی خداوند.
شهید خرازی و ابوالفتحی
وی افزود: معنویت و یکدلی در جبههها موج میزد، وقتی از جبهه برای مرخصی به خانه برمیگشتیم، دلمان تاب نداشت، آرام و قرار نداشتیم، تمام آرامشم در جبهه بود و این باعث میشد که نیامده به جبهه برگردیم، شهید خرازی و شهید ابوالفتحی از همرزمان ما بودند که زحمات زیادی در این راه کشیدند.
در حقیقت من به خواستگاری او رفتم
همسر صبور جانباز 70 درصد از جریان ازدواجش با آقای فلامرزی سخن میگوید: ما با هم همشهری بودیم و من در حوزه شهرمان تحصیل میکردم، مسئول حوزه از شرایط جانباز جوان بیست سالهای گفت که در فتح خرمشهر هر دو پایش را از دست داده و قصد ازدواج دارد، به او گفتم با مادرم صحبت میکنم. جریانی مشابه این جریان را برای مادرم تعریف کردم، او گفت: این جوانان به خاطر ما به جبهه رفتهاند و جانباز شدهاند، اگر ما از آنها حمایت نکنیم چه کسی حمایت کند؟ و این صحبتهای مادرم، دلم از قبل محکمتر کرد، به مسئول حوزه اطلاع دادم و آقای فلامرزی به خواستگاری من اومد اما در اصل من به خواستگاری او رفتم و این همسر فداکار، صبور و فهیم چه زیبا گفت: این ازدواج وظیفهای بود که خداوند افتخار داد و بر من منت گذاشت و این خواسته من که خدمت به جانباز اسلام بود را از من پذیرفت، باشد که مقبول شود.
ایثارگران واقعی، همسران ایثارگران هستند
آقای فلامرزی با اشاره به فداکاری و صبوری همسرش بیان کرد: در حقیقت ایثارگران واقعی، همسران ایثارگران هستند که باصبر، فداکاری و ایمان سختیهای زندگی را یک تنه به دوش کشیدند و در این راه ما را همراهی کردند. تربیت فرزندانی مؤمن، حافظ قرآن و تحصیلکرده را مدیون اخلاقیات، صبر و ایمان همسرم هستم.
وضو، دژ محکمی در برابر گناهان
کلام آخر و توصیه آقای فلامرزی به همه جوانان این بود: همیشه با وضو باشید که وضو دژ محکمی در برابر گناهان است. شاید شما باور نکنید که این وضو چه آثار و برکاتی بر جسم و روح ما میگذارد و باعث میشود جلوی آن دروغی که قرار است بر لب ما جاری شود، را بگیرد و ما را از آلوگی نجات دهد. نماز اول وقت را فراموش نکنید و به آن بسیار اهمیت دهید.
گفتگو از فاطمه عباسی هفشجانی