معرفی کتاب/ «زندگی به رنگ خدا»
به گزارش نوید شاهد قم، کتاب «زندگی به رنگ خدا» از مجموعه کتاب های گردآوری شده در بیان روش و سبک زندگی شهدایی می باشد.
این کتاب با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر دفاع مقدس استان قم و بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم، چاپ شده است.
کتاب زندگی به رنگ خدا به قلم آقای "علیرضا صداقت" از نویسندگان حوزه ایثار و شهادت به رشته تحریر درآمده و در سال 1393، با تعداد 206 صفحه، توسط انتشارات بین الحرمین منتشر شده است که در برگیرنده روایت زندگی و خاطرات، از حماسه دلیر مردان دفاع مقدس است که به شهادت رسیده اند.
کتاب در چهار بخش تقسیم بندی شده است که شامل زندگی فردی شهدا، سبک زندگی خانوادگی شهدا، سبک زندگی اجتماعی شهدا و سبک زندگی شهدا و نظام اسلامی می شود.
در بخش اول «صفحه 43» از سبک زندگی فردی شهدا می خوانید...
اگر تبرک امام است همین کافی است!
وقتی شهید مصطفی چمران ستاد جنگ های نامنظم را تشکیل داد، عده ای از اقشار مختلف مردم پیر، جوان، متاهل و مجرد به ایشان پیوستند. ایشان هر چه اصرار می کرد که به این سپاهیان و نیروهای مردمی مختصر حقوقی بدهد قبول نمی کردند. در حالی که در بین آنها افرادی بوددند که زن و بچه داشتند. تا اینکه شهید چمران چارهای اندیشید که آنها مجبور شوند پولی را دریافت کنند. به همین دلیل پول را خدمت حضرت امام خمینی (ره) برد و از ایشان درخواست کرد تا آن پول ها را تبرک کنند. شهید چمران با خود گفت: اگر پول های تبرکی را به رزمنده ها بدهم آنها حتماً آنرا قبول خواهند کرد و دیگر بهانه ای برای رد کردن آن ندارند. لذا برای هر کس به حسب عائله و شرایطی که داشت مبلغی را معین کرد. برای یک سه هزار تومان، برای دیگری پنج هزار تومان و...
اولین نفری را که صدا زد تا پولش را بدهد جلو آمد که با نهایت تعجب دید یک اسکناس صد تومانی برداشت و گفت: اگر تبرک امام است، همین کافیست و بقیه هم همین کار را انجام دادند. آنها مردانه در کنار فرمانده خود در راه خدا جنگیدند و بسیاری از آنها به درجه رفیع شهادت رسیدند و خود فرمانده هم در دهلاویه شربت شهادت نوشید و به یاران شهید خود پیوست.
در بخش دوم «صفحه 90» از سبک زندگی خانوادگی شهدا، می خوانید...
در خاطرات همسر شهید عبدالله معیل آمده است؛
او همیشه قدردان مادرش بود!
نسبت به مادرشان ادب و احترام خاصی داشت. همیشه قدردان محبت ایشان بود که در یتیمی و فقر بزرگش کرده بود. مادر کار کرده بود تا توانسته بود خرج زندگی را در بیاورد. عبدالله همه اینها یادش مانده بود. اینکه هر وقت دیر کرده بود مادر تا سر کوچه آمده بود و منتظر مانده بود. این که غذا نخورده بود تا عبدالله بیاید. این که برای خودش لباس نخریده بود و برای عبدالله خرید بود. اینکه تمام محبت ها و زحمت های مادر در خاطرش مانده بود و حالا با ادب و احترام اش میخواست شکرش را نشان دهد.
در بخش سوم صفحه «125» به روایت حجت الاسلام اقبالیان، از سبک زندگی اجتماعی شهدا آمده است؛
اگر امام بگویند بمیر، میمیرم!
سردار شهید علی اسکندری چنان به امام عشق و محبت می ورزید که وقتی نام مقدس امام رحمة الله علیه را به زبان جاری می کرد اشک از چشمانش سرازیر می شد. نام حضرت امام را با عظمت یاد می کرد. اگر میشنید برای امام ناراحتی پیش آمده به شدت متاثر می شد. روزی به من گفت: «فلانی تمام وجودم برای امام است. اگر حضرت امام بگویند بمیر، می میرم و اگر تکلیفی به من کردند، تا انجام ندهم از پای نمی نشینم در روزهای آخر، علاقهاش به حضرت امام دوچندان شده بود او با عشق به امام جبهه رفت و به شهادت رسید.
در بخش چهارم در صفحه «197» در مورد سبک زندگی شهدا و نظام اسلامی، خواهر شهید مجید زین الدین در خاطراتش با مجید نقل کرده است؛
نوار ترانه!
با هم صمیمی بودیم. هر جا میرفتیم مجید را با خودم میبردم. یکبار به جشن تولد دعوتم کردند. قرار شد مجید هم بیاید. موقع رفتن مادر به ما سفارش کرد: «اگر دیدید ساز و آهنگ گذاشتند، بلند شوید.» رفتیم. اتفاقاً نوار ترانه روشن کردند. مجید گفت: «بلند شو برویم. مگر مادرن نگفت اگر ترانه گذاشتند، نمانید!» خواستیم بیایم که صاحب خانه پرسید: «چرا بر می گردید؟!» مجید هم با زبان بچگی اش گفت: «چون ترانه گذاشتید.» صاحب خانه نگذاشت بیاییم. نوار را هم خاموش کرد.