ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید غلامحسین اشعری در سال ۱۳۴۱ در شهر قم قدم به عرصه وجود نهاد. پدر او مهدی نام دارد. پدرش به علت علاقه زیادی که به سالار شهیدان داشت و سالها در برگزاری هیئت های حسینی و کاروانهای زیارتی تلاش کرده بود او را غلامحسین نام نهاد. پس از پایان دوره ابتدایی به دلیل علاقه زیادی که به کار فنی داشت به حرفه مکانیکی روی آورد. پس از صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر اعزام به جبهه ها داوطلبانه به جبهه شوش دانیال ملحق شد. به دلیل اینکه مدت اعزام او فقط سه ماه بود، پس از پایان این دوره تلاش کرد تا دوباره به جبهه ها بازگردد. سال ۶۱ برای خدمت سربازی اعزام شد و داوطلبانه به جبهه مهران منتقل شد. در عملیات های رمضان و والفجر یک، دو و سه، شرکت کرد و چند بار مجروح شد.
یکی از همرزمان او می گوید: یک شب برای گشتن به منطقه عراقی ها رفته بودیم، غلامحسین به من گفت: تعدادی آچار هم با خود ببر، من تعجب کردم که آچار را برای چه می خواهد. از اینکه به ادوات سنگین عراقیها رسیدیم او بلافاصله با شجاعت، خودش را بالای تانک عراقی ها رسانید و بیسیم تانک را باز کرد و همراه خودمان بردیم.
غلامحسین مشوق بچه ها در امور عبادی بود. هنگام ظهر در پادگان حدیث مخصوصی را میخواند و بچهها را برای برگزاری نماز اول وقت دعوت می کرد. در اثر تکرار زیاد او، بچهها آن حدیث را حفظ کرده بودند که «افضل الاعمال، الصلوة بوقتها.»
وقتی می خواست برای آخرین بار با بچه ها خداحافظی کند به او گفتند: «قرآنت را هم همراه خودت ببر.» گفت: «بهتر است این جا باشد تا شما بخوانید و ثوابش را نثارم کنید.» فرمانده او میگوید: «در طول ۱۰ ماه که با او بودم، کوچکترین اشتباه یا بینظمی از او ندیدم. همیشه در حال انجام وظیفه بود.»
غلامحسین هیچ تعلق خاطری به این دنیا نداشت و همیشه با دلسردی بدنیا می نگریست هرگاه یکی از همسنگران از آینده زندگی صحبت میکرد، می گفت: «معلوم نیست تا یک ساعت دیگر زنده باشیم یا نه؟»
گزیده ای از وصیت نامه شهید اشعری:
ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد. امام خمینی رحمت الله علیه
شهادت افتخار آمیزترین سعادت برای هر مسلمان رزمنده است. ای امت شهید پرور، فراموش نکنید که ما با خون هایمان از مرزهای کشورمان دفاع می کنیم، پس شما در پشت جبهه با همبستگی هرچه بیشتر خط امام خمینی و نهادهای انقلابی را نیرومندتر سازید. ما چون حسین با خون سرخ خویش، علیه استکبار جهانی به پا خاستیم و شما همچون زینب، پیام آور خون ها و افشاگر چهرههای وابسته به شرق و غرب باشید. شما باید در برابر توطئه ها و فتنه انگیزی های منافقین چند چهره ایستادگی کنید، تا در سایه رهبر کبیر انقلاب و روحانیت متعهد و مبارزه ظهور حجت ابن الحسن را فراهم سازید. پدر و مادر عزیزم دوست دارم، اگر نعمت شهادت نصیبم گردد بی تابی نکنید و اشکی نریزید، زیرا سنگر من جبهه دامادیم و رگباری که بر سرم می بارد، نقل شادی ام می باشد. خواهرم تو هم با صبر زینبی از هدف و راهی که من انتخاب کردم پیروی کن و ای برادر کوچکم، امید دارم تو را در کنار جبهه مسلمانان فلسطین علیه اسرائیل خون آشام ببینم. پدر و مادر عزیزم، موتورم را بفروشید و با پول آن کتاب بخرید و یک کتابخانه قدس برای بچه های محل تهیه کنید.
غلامحسین در روز شانزدهم مهر ماه ۱۳۶۲ در منطقه مهران بر اثر اصابت ترکش به پشت گردن به عرشیان پیوست و پیکر پاک این شهید والا مقام، در گلزار شهدای علی بن جعفر قم، به خاک سپرده شد.
منبع: مجموعه کتابهای بنیاد شهید استان قم