زندگی نامه/
پنجشنبه, ۱۱ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۴۷
نوید شاهد ـ در کتاب سبز قامتان، در بخشی از زندگی نامه شهید محمد رضا اسماعیل پور این چنین آمده است: مهربان و باگذشت بود و به مادرش می گفت: اگر خدا به انسان پول و ثروت بدهد خوب است که به فقرا و یتیمان رسیدگی کند. دوست داشت تا جایی که می تواند در رفع نیاز دیگران سهیم باشد. در ادامه زندگی نامه این شهید والامقام را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید محمدرضا اسماعیل پور در سال ۱۳۴۵، در روستای شهرستان شاهین دژ از توابع آذربایجان غربی متولد شد. با اینکه در روزهای پرشور انقلاب سن و سال چندانی نداشت و نمی توانست در تظاهرات و مبارزات سیاسی شرکت کند، اما به امام و انقلابیون علاقه‌مند بود و سوالات زیادی درباره انقلاب می‌پرسید. هرگاه فرصتی به دست می‌آورد از دلایل و نحوه شهادت ائمه و پیشوایان وشیوه زندگی آنها سوال می‌کرد. مهربان و باگذشت بود و به مادرش می گفت: اگر خدا به انسان پول و ثروت بدهد خوب است که به فقرا و یتیمان رسیدگی کند. دوست داشت تا جایی که می تواند در رفع نیاز دیگران سهیم باشد. برای کمک به امرار معاش خانواده در شهر به کار مشغول شد و حاصل دسترنج خود را به طور کامل در اختیار مادر و برادر می‌گذاشت و می‌گفت: برادر جان شما خیلی زحمت کشیده اید و مرا بزرگ کرده اید هرچه بتوانم کار می کنم تا زحمات شما را جبران کنم. زندگی شهری تغییری در روحیه و ویژگیهای اخلاقی و نگذاشت همزمان یا کار، در رشته رزمی کاراته فعالیت می‌کرد.او موفق به کسب مقام شد و عکسش را پشت کتاب های درسی مقطع ابتدایی چاپ کردند.

با شروع جنگ تحمیلی به دلیل علاقه‌ای که به جبهه و شهادت داشت بلافاصله عازم خدمت سربازی شد در بیست و ششمین روز از بهمن ماه ۱۳۶۲، به ندای ارجعی الی ربک پاسخ داد و به دیار حضرت دوست شتافت.

 محمدرضا از کودکی و نوجوانی بسیار خوش برخورد و رفتارهایش توأم با احترام و ادب بود که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که به نماز و روزه اهمیت می‌داد و برای انجام کارهای مشقت بار روستا سعی و تلاش می‌کرد و همیشه می‌گفت: مادر! آیا زمان امام حسین در کربلا کسی نبود که به ایشان یاری برساند؟ که حضرت را شهید کردند؟ ای کاش من در آن زمان بودم؛ اگر در آن زمان حضور داشتم حتماً به یاری حضرت می‌رفتم.

یک بار که به مرخصی آمده بود زودتر از موعد مقرر ازمن بازگشت کرد و به مادرش گفت: الان زمانی است که به ما نیاز دارند، من عاشق شهادت هستم؛ مادر جان من پس از مدتی شهید خواهم شد. از شما خواهش می‌کنم در رفتن من بی تابی نکنید. خواهش می کنم گریه نکن نکنید؛ مبادا اجر و ثواب کم شود. به بدرقه و استقبال من نیا چرا که تو بزرگی و من به گناه می افتم زیرا احترام بزرگتر به کوچکتر واجب است. قبل از آخرین مرخصی در درگیری که با دموکراتها در منطقه سردشت اتفاق افتاده بود با جسارت و شهامت با آنها درگیر شده بود و به تنهایی توانسته بود چند نفر از آنها را شبانه از بین ببرد و پیکر یکی از رزمندگان را که به شدت شکنجه شده بود و در دست آنها بود پس بگیرد، برای این موفقیت تشویقی گرفت که در جریان همان درگیری با دموکرات‌ها او با نارنجک و آرپی جی ماشین آنها را منهدم کرد. این جریان باعث شد آنها وی را شناسایی کنند و روزی که در منطقه سردشت برای شناسایی رفته بود او را به شهادت برسانند.

پیکر پاک این شهید در گلزار شهدای علی بن جعفر استان قم آرام گرفته است.

منبع: کتاب سبز قامتان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده