زندگی نامه/ شهید ناجا
يکشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۸
نوید شاهد_ در زندگی نامه شهید بهرامعلی صالح می خوانید: روزی به خانه آمد و گفت اثاثیه را جمع کنیم که باید یک ساعت دیگر به طرف پل دشت راه بیفتم؛ گفتم: با فکر و تامل قبول کن در طول یک ساعت چگونه می توانیم برویم؟ من روز اول که این لباس را پوشیدم قسم خوردم که به مردم خدمت کنم برای من فرقی نمی‌کند اینجا باشم یا جای دیگر.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید بهرامعلی صالح در سال ۱۳۲۲ در شهر قم پا به عرصه وجود نهاد. تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد و پس از آن مشغول کار شد و در سال ۱۳۴۸ ازدواج نمود و در طول زندگی دارای سه فرزند به همراه همسرش برای انجام ماموریت به شهرهای مختلف رفت.

در بدترین شرایط موجود در زمان رژیم ستم شاهی به مردم خدمت کرد. قبل از پیروزی انقلاب در فعالیت‌های سیاسی شرکت داشت و در راستای اهداف اسلام و مسلمین تلاش می‌کرد.

با شروع جنگ تحمیلی به رزمندگان اسلام در جبهه‌های نبرد نور علیه ظلمت ملحق شد. روز هفتم دی ماه ۱۳۵۹ در جبهه آبادان به قله رفیع عزت و سرافرازی صعود کرد و فناء فی الله شد.

برای انجام ماموریت در دورترین مناطق پیشقدم بود.

روزی به خانه آمد و گفت اثاثیه را جمع کنیم که باید یک ساعت دیگر به طرف پل دشت راه بیفتم؛ گفتم: با فکر و تامل قبول کن در طول یک ساعت چگونه می توانیم برویم؟ من روز اول که این لباس را پوشیدم قسم خوردم که به مردم خدمت کنم برای من فرقی نمی‌کند اینجا باشم یا جای دیگر.

از زبان همسر شهید می خوانید؛

روز اولی که به خواستگاری من آمد و گفت: خدمت کردن برای من خیلی مهم است ممکن است بروم و پانزده روز دیگر برگردم؛ آن موقع حرف هایش را باور نکردم و با خود گفتم: همین جوری می گوید! بلافاصله پس از ازدواج که مرا به سردشت برد، خودش برای ماموریت رفت و ۱۵ روز بعد برگشت و متوجه منظورش شدم؛

البته من هم راضی بودم و هیچ وقت اعتراض نکردم. پسر کوچکم که کلاس اول ابتدایی بود یک روز گفت: معلم با شما کار دارد به مدرسه رفتم و پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ معلمش گفت: خانم هر چه به پسر شما می‌گویم نماز صبح دو رکعت است قبول نمی کند و می گوید: چهار رکعت است؛ گفتم: معلم درست می گوید پسرم. گفت: آخر من دو رکعت نماز هم برای پدرم می خوانم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده