شنبه, ۰۱ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۱۹
نوید شاهد_ روایت زندگی و خاطرات، از حماسه شهیدان دلاور جنگ تحمیلی «شهیدحسینعلی طاهریان» و «شهید عبد العلی طاهریان» را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، کتاب «تا آسمان راهی نیست» از مجموعه کتاب های گردآوری شده در بیان دوران دفاع مقدس می باشد که دربرگیرنده روایت زندگی و خاطرات، از حماسه شهیدان دلاور جنگ تحمیلی  «شهیدحسینعلی طاهریان» و «شهید عبد العلی طاهریان» است.

این کتاب به قلم خانم "فاطمه آلبویه" و خانم «لیلا آلبویه» از نویسندگان حوزه ایثار و شهادت به رشته تحریر درآمده و در زمستان سال 1395، با تعداد 96 صفحه، توسط انتشارات زمزم هدایت، منتشر شده است.

کتاب تا آسمان راهی نیست، به بیانی از مطالبی همچون زندگینامه و خاطرات شهیدان طاهریان، مصاحبه شهید با اقوام آنها، وصیتنامه و فرازهایی از سخنان شهید، به همراه تصاویر می پردازد.

از زبان خاله شهید، در صفحه ۲۲ کتاب آمده است؛

حسینعلی به تهران آمده بود. آن شب دیر وقت بود که کلید را توی قفل چرخاند و در را باز کرد. سراسیمه پرسیدم کجا بودی؟ جواب حرفم را با گذاشتن انگشت سبابه بر روی بینی اش داد. یعنی آروم و با سرعت پله های پشت بام را بالا رفت؛ از اتاقک راه پله بیرون را نگاه کرد و آمد پایین، پرسیدم: میگی چی شده یا نه؟
گفت: بریم توی خونه برق ها رو خاموش کن تا بگم! برق ها رو خاموش کردم. گفت: تا اینجا من و تعقیب کردند. تعجب کردم! گفتم: مگه چه کار کردی؟ گفت: تعدادمان زیاد بود. مجسمه شاه را با طناب بستیم و پایین کشیدیم؛ سر شاه کنده شد. صدای گاردی ها از کوچه می آمد. گفت: اگر در زدن، در رو وا نکن. منتظر ماندیم اما آنها خانه را پیدا نکردند. گفتم: میخوای چیکار کنیم؟ گفت: فردا صبح زود می روم. ساکش را بست، تاریک و روشن صبح از خانه بیرون رفت.

در صفحه ۴۰ کتاب به نقل از خانم کیا همسر دوست شهید، آمده است؛ 

نفهمیدم چطور جلوی قفسه های آشپزخانه رسیدم. آنقدر مرتب و با سلیقه چیده شده بود که ناخودآگاه رفتم طرفش. آن صدای خانم طاهریان که بلند شد، به خودم آمدم و گفتم: ماشاالله، چه سلیقه‌ای. وسایل این خونه رو خوب چیدی.

خندید و گفت: ولی اینا که کار من نیست. گفت: تعارف می کنی؟ پس کار کیه؟ گفت: اختیار داری. وقتی من هم برای بار اول به این خانه اومدم، خیلی تعجب کردم. «کار حسینعلیه»

از زبان همسر شهید در صفحه ۵۱ کتاب می خوانید..

چند روزی از جبهه مرخصی گرفته بود. آخرین نامه را از روی داشبورد ماشین برداشت و محمد را گرفت توی بغلش. نامه‌ها را عبدالعلی از خرمشهر آورده بود. می‌رساندیم به دست خانواده‌هایشان.

جلوی منزل آقای مفتاح احوالپرسی مختصری با خانومش کرد و نامه را به ایشان داد. خانم مفتاح اشاره به محمد کرد و حرف هایی زد. صدایشان را نمیشنیدم. وقتی پرسیدم خانم مفتاح چی گفت؟ جواب داد: نزدیک بود از رفتن پشیمونم کنه! با تعجب پرسیدم؟ وقتی نامه شوهرش رو دید نگاهی به محمد انداخت و پرسید؟ شما چطوری دلت میاد بچه به این خوشگلی رو بگذاری و بری؟ خب شما چی گفتی؟ دستش را برد طرف سوئیچ ماشین و گفت: بهش گفتم اسلام رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم؛ حتی از بچه ام.

در صفحه ۶۵ کتاب، از زبان مادر شهید اینگونه نوشته است؛ 

همسرم به سختی روی پاهایش ایستاده بود. پرسید پسرم شهید شده یا اسیره؟ مسئول سپاه گفت: از وقتی حسین علی به خط مقدم رفت، دیگه اون رو ندیدیم. اگر خبری شد فوری به شما هم اطلاع می‌دهیم. مراسمی برایش نگرفتیم. به خودمان امید می‌دادیم که برمی گردد و انتظار می کشیدیم.
به نیت پیدا شدنش نذر کردم هفت بار زیارت عاشورا بخوانم؛ پنجمین بار بود که زیارت عاشورا را می‌خواندم، از سپاه خبر دادند که جسد حسینعلی پیدا شده است. همه اعضای خانواده به هلال احمر رفتیم. کانتینری پر از تابوت بود. به سختی قدم از قدم برداشت؛ مسئول هلال احمر یک تابوت را به ما نشان داد. در تابوت را باز کرد. همسرم نگاهی به داخل آن انداخت و با دیدن مشتی استخوان از هوش رفت. من از روی چند دندان مصنوعی، پیکر حسینعلی را شناختم. خیلی سخت بود که بعد از ده سال، دیدن استخوان هایش به انتظارمان پایان بدهد.

از زبان طیبه طاهریان خواهر شهید در صفحه ۶۶ آمده است؛

طول سالن به انتها می‌رسید. از پشت پرده های اشک پرچم های ایران که روکش تابوت ها بود، موج دار می‌شدند. پاهای من هم توان جلو رفتن را نداشت. نفسمان بریده بالا می آمد. راهنمای مان جلو یک تابوت کوچک ایستاد؛ ما را نگاه کرد و گفت: پیکر شهید تون همینه؟
جلوتر رفتیم. تابوت را برداشت. مشتی استخوان و کمی خاک توی آن بود که پدرم با دیدنش از حال رفت. مادرم به پهنای صورتش اشک می ریخت. محمد ده ساله هم جلو آمد؛ دستهایش را روی لبه تابوت حلقه کرد، نگاهی به استخوان‌ها انداخت و رو به مادرش کرد و گفت: مامان قرار بود بابا رو ببینیم؛ پس بابام کجاست؟ این که بابام نیست!
طول کشید تا همگی با جنازه حسینعلی خداحافظی کردیم.

 

معرفی کتاب/ «تا آسمان راهی نیست»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده