«به گفته خدا در قرآن، شهیدان زندهاند»
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید اصغر زنجانی در تاریخ هفتم آبان ماه 1320، از توابع شهرستان ساوه قدم به عرصه وجود نهاد.
وی با وجود مشکلات فراوان و نبود مدرسه در روستا به خاطر علاقه ای که به تحصیل داشت عازم روستاهای مجاور شد و با رنج و سختی زیاد تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند.
پس از عزیمت خانواده به تهران در آنجا مشغول کار شد و برای رفتن به سربازی یک سال زودتر از موعد مقرر آماده شد پس از گذراندن دوره ی سربازی به دلیل علاقه ای که به حفظ امنیت کشور داشت، به عضویت نیروی انتظامی درآمد و تمام سعی و تلاش و آرزویش را خدمت به اسلام و مردم قرار داد و هرگز از این هدف مقدس دست برنداشت.
در سال ۱۳۵۲، ازدواج کرد و در سالها زندگی مشترک دو فرزند پسر و یک فرزند دختر شد، فرزند سوم او پسری هم نام خود شهید بود که بلافاصله پس از شهادت پدر از دنیا رفت.
او که با شجاعت و مردانگی برای پیروزی انقلاب هم تلاش کرده بود با تهاجم نیروهای بعثی عراق به جبهه های حق علیه باطل شتافت و روز هفتم دی ماه ۱۳۵۷، در منطقه ماه شهر آبادان در راه به ثمر رسیدن آرمانهای انقلاب اسلامی به شهادت رسید.
وقتی زندگی مشترک را آغاز کردیم و به من گفت: من یک نظامی هستم و شما یک سرباز؛ آن زمان معنی حرف او را نفهمیدم اما با گذشت زمان و انجام کارهای خطرناک مثل پخش اعلامیه در مناطق مختلف معنای کلام او را دریافتم.
نظامی بود و برای توزیع اعلام ها از من می خواست که همکاری کنم؛ چون من روستایی بودم و لباسهای محلی میپوشیدم، اعلامیهها را در لباس من جاسازی می کرد و من آنها را به خانه پدرم می بردم.
یک روز به خاطر برف زیاد، امکان پخش اعلامیه نبود؛ او گفت: برای برف بازی بیرون برویم. با هم به محوطهای که خودش انتخاب کرده بود رفتیم و مشغول برفبازی شدیم؛ متوجه شدم که زیر آدم برفی هایی که می سازد تعدادی اعلامیه مخفی می کند. پس از بازگشت به خانه مامورانی که با او همکاری داشتن به عنوان خراب کردن آدم برفی ها به آن محدوده رفتن و طبق برنامه اعلامیه ها را برداشتند و با خود بردند.
هنگام اذان ظهر میگفت: بیا با هم نماز بخوانیم. همسرم جلوم ایستاد و من پشت سر او اقامه نماز می کردم؛ به این ترتیب، بدون اینکه به طور مستقیم به من حرفی بزند که باعث شرمندگی ام بشود، اگر در قرائت نماز من اشکالی وجود داشت، برطرف می کرد.
در زمینه قرآن و نماز هرچه یاد گرفتم به خاطر زحمات همسرم بوده است.
در آخرین دیدار، دو ساعت مرخصی گرفته بود و به خانه آمد. به من گفت: آمدهام تا از شما حلالیت بطلبم.
پس از خداحافظی در حالی که چندین بار به من و بچه ها نگاه می کرد، آرام می گریست. پرسیدم: چرا گریه می کنی؟ گفت: گریه خوشحالی است؛ چون توانستم بیایم و از شما حلالیت بطلبم.
یکی از همرزمانش میگوید:
شهید زنجانی در آستانه شهادت از ناحیه سر و پا مجروح شد؛ اما ایستاد و به راهش ادامه داد. وقتی به یک تکه سنگی بزرگ رسید، دستانش را به خون خویش آغشته کرد و بر روی آن سنگ دو بیت شعر و یک آیه قرآن نوشت.
شهید زنجانی این جمله را نیز با خون خود نوشت: «به گفته خدا در قرآن شهیدان زنده اند»
گفتنی است پیکر پاک این شهید در گلزار شهدای شیخان آرامیده است.