شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۲۶
نوید شاهد_ کتاب به کی میگن قهرمان؟ در برگیرنده روایت زندگی و خاطرات، از حماسه دلاوری شهید «سید علی اندرزگو» است که در جمهوری اسلامی آزادانه مقاومت کرده است. در ادامه قسمت هایی از متن کتاب را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، کتاب «به کی میگن قهرمان؟» از مجموعه کتاب های قهرمانان انقلاب است.

این کتاب در برگیرنده روایت زندگی و خاطرات، از حماسه دلاوری شهید «سید علی اندرزگو» است که در جمهوری اسلامی آزادانه مقاومت کرده است.

کتاب «به کی میگن قهرمان؟» به قلم خانم نرگس آبیار در 96 صفحه، به رشته تحریر درآمده و در سال 1388، توسط انتشارات سوره مهر، وابسته به حوزه هنری منتشر شده است.

معرفی کتاب/ «به کی میگن قهرمان؟»

در صفحه 27 کتاب می خوانید؛

حدود سال‌های ۱۳۳۰ خانواده علی هم همان اطراف نزدیک محله دروازه غار زندگی میکردند علی توی بازار پیشه برادرش محمد که کارگاه نجاری داشت کار می کرد.

آنها چهارچوب‌های صندوق می ساختند الان دیگه از صندوق ها که می گم نمی سازند، یا اگه بسازن من ندیدم.
حالا دیگه همه خونه ها به اندازه کافی کمد دیواری و کابینت دارند و احتیاجی به این صندوق ها نیست. قدیمی ترها، مردم لباس ها و وسایل اضافی شون رو توی همین صندوق‌های چوبی می گذاشتند، که بهشون میگفتن گنجه یا جامدان.

علی هم بعد از تمام کردن دوره ابتدایی، برای اینکه کمک خرج خانواده اش باشد، توی نجاری برادرش که چارچوب همین گنجها را می ساختند کار میکرد.

در صفحه 46 کتاب «به کبی میگن قهرمان؟» آمده است؛

سرانجام بعد از گذشت چند ماه از تصویب قانون کاپیتولاسیون، فرصت مناسبی که اعضای موتلفه منتظرش بودن پیش آمد.

شب قبل از اجرای نقشه وقتی به عنوان ها خبر میرسه که نخست وزیر فردا حتما به مجلس میره توی خونه یکی از اعضا جهان می شوند، تا برای فردا آماده بشن. چهار پنج نفری که عوامل اصلی اجرای نقشه بودن اسلحه کمری تحویل می‌گیرند و قرار میشه بخارایی اولین کسی باش که به نخست وزیر تیراندازی کنه و اگر موفق نشد، به ترتیب اندرزگو و بعد هم دیگران این کار را بکنند.

بهمن ۱۳۴۳ بود و هوا هم سرد؛ دقایقی قبل از ورود ماشین نخست وزیر به میدان بهارستان اعضای گروه در جاهای معین شده شان در اطراف میدان حاضر بودند.

حدود ساعت ۱۰ صبح وقتی ماشین نخست وزیر وارد میدان می شود همه چیز آماده بود اعضای موتلفه به خصوص بخارایی تغییر چهره داده بودند و خیلی آراسته کراوات و کت و شلوار پوشیده بودند، تا کسی به آنها شک نکند.

قرار بر این بود که هر یک گوشه‌ای نزدیک ساختمان مجلس منتظر اقدام بخارایی باشد و بعد هم اگر نقشه اجرا شد به فرار اون کمک کنند؛ وقتی ماشین نخست وزیر جلوی ساختمان مجلس متوقف میشه همه چیز آماده اجرای عملیات میشه.
شهید بخارایی، یک کیف به همراهش برده بود که توش صلاح گذاشته بود همین که منصور میخواسته از ماشین پیاده بشه بخارایی از سد محافظین میگذره و بهونه دادن یه نامه به ماشین نزدیک میشه بعد بلافاصله سلاح را از کیفش در میاره و بنگ بنگ.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده