شهیدی که دستگیر اقوام و همسایگان بود
به گزارش نوید شاهد استان قم،شهید مجید مظفری پور در تاریخ هفدهم خرداد ماه 1345، در خانواده مذهبی و متدین در شهر قم دیده به جهان گشود.
وی تا مقطع اول راهنمایی به تحصیل پرداخت و به ندای هل من ناصر ینصرنی رهبرش لبیک گفت و مدت 6 سال در جبهه حضور یافت.
سرانجام پس از چندی مجاهدت در شهر دارخویین استان خوزستان در تاریخ بیست و چهارم فروردین ماه 1365، شهد شیرین شهادت را نوشید و به درجه شهادت نائل شد.
پیکر پاک این شهید والامقام در گلزار شهدای علی بن جعفر استان قم آرام گرفته است.
از زبان برادر شهید مجید مظفری پور می خوانید؛
در زمان جنگ تحمیلی چون خانواده ما نظیر برادرها و پدرم در جنگ بودیم شهید مجید مظفری پور به خاطر این که سن کمی داشت با رفتنش به جبهه مخالفت می شد و ایشان هم خیلی اصرار داشت که برود.
دائماً به من التماس می کرد که شما صحبت کن که من را ببرند بالاخره با سماجت موفق شد.
شبی که فردایش می خواست اعزام شود، با همه خانواده عکس یادگاری می گرفت و عکاسش هم من بودم.
در نهایت گفت: داداش حالا شما بیایید با هم عکس بگیریم چون من بروم شهید می شوم من گفتم: هنوز نرفته شهید نمی شوی.
ببین محمد چند سال در جبهه هنوز شهید نشده، من عکس نمی گیرم. شهید مجید گفت: بیا با هم عکس بگیریم بعداً پشیمان می شوی چون من مطمئن هستم که شهید می شوم و چون نمی خواستم که قبول کنم که شهید می شود عکس نگرفتم و مجید رفت و چند روز بعد از اعزام در منطقه دارخوئین هنگام عملیات والفجر 8 در اثر بمباران به شهادت رسید.
من خیلی پشیمانم. برادر من مجید آقا چون سن کمی داشت تقاضای رفتن به جبهه کرد به طور داوطلب از بسیج سپاه و آموزش پادگان 21 حمزه اعزام شد و مدت 40 روز آموزش دید و به جبهه اعزام شد.
در عملیات والفجر 8 به مدت کمی 7 روز در جبهه حضور داشت شب تولد حضرت ابوالفضل (ع) به شهادت رسید.
نوجوانی دلسوز و با ایمان و مهربان بود چون در کارهای خانه و بیرون به مادر و پدر کمک زیادی می کرد چون ایشان از نظر شغل در کار فنی سیم پیچی و دینام و ماشین لباسشویی مشغول به کار بود.
اگر فامیل و همسایه کار داشت و به نحو احسن کمکشان می کرد و به ورزش علاقه زیادی داشت چون رشته ایشان تکواندو بود.
ولی با مردم و همسایگان خیلی سر به زیر بود و همیشه می گفت: مغازه تعمیرگاه بزنم پدر را دیگر نمی گذارم سر کار برود.
همان روزی که می خواست اعزام شود به این جانب محمد علی برادرش که از دو پا قطع شده ام در جبهه حق علیه باطل گفت: برادر بیایید با من عکس بگیرید این عکس آخری است که من همراه مادرم با این شهید تعدادی عکس گرفتیم که پس از یک هفته به شهادت رسید.
شهید مجید کارگر سیم پیچ بود و خیلی زیاد احترام به حقیر می گذاشت نسبت به برادران دیگر بخاطر نوع شغل من افتخار زیادی می کرد و در برخورد ها خصوصاً وقتی با دوستان و همکاران خود را می دید بسیار تحت تاثیر قرار می گرفت.
یک روز قبل از عزیمت به ماموریت از مقابل مغازه او عبور می کردم یک لحظه گفتم بروم با مجید خداحافظی کنم؛ وقتی وارد شدم، دیدم با همکار خود نشسته اند و هر کدام یک کاسه کوچک در دست دارند.
یکی از آنها بستنی داشت و دیگری فالوده و تصمیم داشتند که با هم مخلوط کنند؛ بعد با هم بخورند چون پول کافی برای خرید نداشتند، وقتی که من وارد شدم بعد سلام و احوال پرسی با اصرار فراوان و خواهش و تمنا به حدی که من مجبور شدم قبول کنم، هر دو کاسه را یکی کرد و به من داد بستنی و فالوده را من خوردم و قسم می خورم که لذتش را مجید می برد و این را چهره اش به خوبی نمایان بود.
از زبان پدر شهید می خوانید؛
من پدر شهید مجید مظفری پور کمی از زندگی مجید را برای شما می نویسم.
در نیم شب 1347/2/3 در تهران و در زایشگاه مولوی دیده به جهان گشود و چون آن زمان مادر تهران خیابان جنوبی ساکن بودیم و در خانه ای کوچک اجاره ای زندگی می کردیم به دنیا آمد شهید مجید و با تنگ دستی زیادی که ما داشتم به زحمت تا کلاس پنج شش خواند ولی برای اینکه حریف خرج در تهران نبودم به قم آمدیم.
در قم شهید مجید ترک تحصیل کرد و به کار مشغول شد
شهید مجید به من گفت: پدر می خواهم یک استاد تمام شوم و شما را از کار کردن زیاد راحت کنم و شما در مغازه بنشیند و اجرت کارهای مرا دریافت کنید و همین کار را کرد تا اینکه انقلاب شروع شد و بعد از مدتی انقلاب پیروز شد.
بعد از پیروزی، انقلاب از طرف صدام و عراق مورد هجوم قرار گرفته بود؛ انقلاب جنگ شروع شد و رهبر کبیر انقلاب دستور دفاع را دادند و همه مردم از جمله ما، چند مردی که در منزل بودیم از طریق بسیج به جبهه اعزام شدیم.
پس از مدتی که ما در جبهه بودیم، چون ما آنجا بودیم، مجید را اعزام نمی کردند و خلاصه شهید مجید از این پایگاه به آن پایگاه می دوید تا از یکی از پایگاه ها برای دوره نظامی به پادگان 21 حمزه سیدالشهداء اعزام و در مدت 45 روز دوره دید و به قم برگشت.
با چند روز استراحت به جبهه جنوب اعزام شد که مدتی در جبهه ماند.
وی در حمله والفجر8 و حمله تک دشمن که مسئول یک دوشکا بود مورد اصابت تک فروند شلیک هوا به زمین دشمن قرار گرفته که مجید و دوشکایش به هوا پرتاپ و چند تکه شد و شهید شد.