شهادت را کاملاً در وجودم لمس میکنم
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید علیرضا ناهیدی فرزند حسن دردی ماه سال 1342، در حرآباد، از توابع فراهانِ اراک به دنیا آمد.
او در تاریخ بیست و هشتم آذرماه 1360 در جبهه کرخه بر اثر خفگی بناشی از ریزش سنگر به شهادت رسید.
در ادامه وصیت نامه این شهید والامقام را می خوانید.
سلام بر شهيدان، سلام بر پويندگان مكتب شهادت، مخصوصاً سلام بر مدرس شهادت حضرت اباعبدالله الحسين «ع» و بر امام عزيز حضرت آيت الله العظمی خمينی روح خدا، رهبری كه مرا هدايت كرد.
آنچنان كه عقبی را بر دنيا ترجيح دهم، جوششی در من ايجاد كرد كه درك كنم لحظات حساس حسين «ع» را در عاشورايش.
هدف علی اكبر حسين(ع) را كه در سن 17 سالگی از پدر بخواهم كه راضی شود و در ميدان عمل، جهاد، خون، شهادت، شعار مقدس ما همه سرباز توايم خمينی، گوش بفرمان توايم خمينی، عملاً با تقديم جان ناقابل خويش برای دفاع از قرآن كريم و هدف مقدس امام عزيز و برای نابودی شيطان بزرگ آمريكا به اثبات برسانم و اما تو ای پدربزرگوار كه كشاورزی، با دستت سيب زمينی كشت كن تا برای برادرانمان در بسيج مستضعفين قم به مصرف برسد و مقداری از عايدات كشاورزی خود را صرف راهپيمايی روز قدس روز نجات مسلمين از صهيونيسم بين المللی كن.
پس از اينكه شهيد شدم برادرم احمد را به راه من آماده كن و خواهرم را برای خدمت در سپاه پاسداران بفرست.
سلام گرمم را به خواهرانم برسان كه از بابت من هيچ نگران نباشند و بدانند كه مهمان قاسم بن حسن «ع» هستم.
به مادرم و به مادربزرگم بگویيد كه من در خدمت اسلام شهيد شدم و در كنار علی اكبر حسين«ع» هستم.
به شوهرخواهرها مخصوصاً اسداله طاهری سلام برسانيد و از اين كه به من كمك كرديد حلالم كنند و از همه دوستان، فاميل و آشنايان می خواهم اولاً مرا حلال كنند ثانياً در هر زمانی به مسئله ولايت فقيه كه حاكميت الله بر مردم است باشند و اين پيام من به همه ملت ايران و جهان است.
از اينكه جنگ تحميلی عراق به اين صورت طولانی شده است كه نمی بايست باشد ازهمه برادران می خواهم كه اگر عذری ندارند از اين فيض بهره مند شوند و بدانند طبق احاديث رسيده، پيروزی از آن اسلام است.
من امروز عازم جبهه هستم و هیچگونه وحشت و نگرانی در وجودم احساس نمیکنم؛
بلکه خیلی مسرورم که این آگاهی را دریافتم که میتوانم بفهمم فرمان امام بلادرنگ اجرا شدنی است و ما با رضایت کامل، مجری آن هستیم.
من این مرگ را از عسل بر وجودم گواراتر میدانم، چون اطاعت از امام است و این وظیفه ي شرعی هر مسلمانی است.
اکنون که من عازم میدان نبرد هستم، شهادت را کاملاً در وجودم لمس میکنم و ذرهای تردید بر من مستولی نیست. امام فرموده: «چشم امید من به شما جوانان است.»
ما نیز او را تنها نخواهیم گذاشت و یار و یاور او خواهيم بود و این خط سرخ را که ۱۴۰۰ سال است، ادامه دارد، ادامه میدهيم. این را هم بگویم که ما این راه را آگاهانه انتخاب کردهایم و آن را به عنوان یک وظیفه انجام میدهیم.
خداوند از جان و عمر ما بگیرد و بر عمر امام عزیز بیافزاید.
به همه ی شما وصیت میکنم که به دوستان و آشنایان تبریک بگویید و به آن ها بگویید جان او هدیهای برای امام امت، خمینی بتشکن و راه خداست! و بگویید فقط برای خداوند متعال و برای این سید، به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است!
وصیتم به پدر و برادر و خواهرانم این است که بعد از شهادتم، سیاه نپوشند و عزا نگیرند، چون شب دامادی ام است و خوب میدانید قلب و روحم همیشه پیش معبودی بود که از همه کس به او نزدیکترم و این آرزوی من بود و میخواهم که شیرینی بدهید و افتخار کنید که برای اسلام و برای مردی به جهاد رفتم که نایب صاحب الزمان(عج) است.
ای پدر و مادر عزیز! امیدوارم برای از دست دادن من غصه و افسوس نخورید که شهادت، حد نهایی تکامل یک انسان است.
ای خواهرانم، زینب گونه پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و زینب گونه به ادامهي راه شهیدان تلاش کنید.
آخرین پیام من به شما این است که راهی جز راه الله، ایمان و شهادت خداگونه را نپذیرید، حتی اگر تحمیلی نیز باشد، چون دنیا زودگذر است.»