زندگی زیر آتش خمپاره ها
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید حسن بهرامشاهی در تاریخ سی ام شهریورماه 1345 در یک خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود.
دوران تحصیلی ابتدایی را تا مقطع راهنمایی ادامه داد.
به شغل جوشکاری مشغول شد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سه بار از طریق جهاد و بسیج به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
سرانجام در عملیات کردستان در منطقه سقز در درگیری با منافقین و گروهک ها در تاریخ هجدهم مهرماه 1364 به درجه رفیع شهادت رسید.
زندگی نامه این شهید والامقام را از زبان پدرش می خوانید.
حسن خیلی خوب و با ایمان بود؛ شهدا اگر خوب نبودند به این درجه نمی رسیدند.
وقتی به جبهه رفت سن زیادی نداشت که وارد سپاه شد.
خیلی شجاع بود.
چند بار به دست کردهای منافق شکنجه شده بود.
بیستم ذی الحجه عقد کرد و بیستم محرم شهید شد. در سقز در منطقه ی چری در محاصره ی کومله ها افتاد.
15 یا 16 نفر بودند که همگی به شهادت نایل آمدند.
نامه اي ازشهيد حسن بهرامشاهي
بسمه تعالي
با درود و سلام بر ولی عصر(عج) آن يگانه منجی عالم بشريت و نائب بر حقش امام خمينی
سلام بر پدر و مادر مهربان
پس از تقدیم عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم.
خدمت برادرانم، حسین، علی، مهدی، رضا و خواهرانم، نرگس و لیلا دعا و سلام میرسانم.
پدر جان اگر از احوالات اینجانب فرزند خود خواسته باشی، خوب و سالم هستم و هیچ نگرانی در پیش ندارم به جز دوری شما خانواده گرامی.
پدر و مادر جان، هنگامی که من از قم حرکت کردم با دل غمگین به این جا رسیدم و وقتی به بستان رسیدم احساس کردم دیگر خستگی هایم تمام شده است و جایی آمده ام که می دانم همه آرزوی دیدن اینجا را دارند، اما الان در بستان هستیم.
خط دوم اگر عملیاتی شود به خط مقدم هم می رویم؛ می خواهم بگویم که اگر من دیگر روی شما را ملاقات نکردم، مرا حلال کنید، هر بدی و خوبی از من حقیر دیدید ببخشید.
قدر عافیت آن کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید؛ منظورم این است هنگامی ما قدر شما را می دانیم که از شهر خود دور شده باشیم، آنجاست که شب ها، دور از شما خیلی سخت است.
نمی دانید که شب های خوبی را پشت سر می گذاریم، شب های فراموش نشدنی.
شام و ناهار و صبحانه ما توپ و خمپاره است که طرف ما می آید ولی جای ما را پیدا نمی کند که بزند.
سلام مرا به تمام فامیل ها و دوستان و آشنایان برسانید.