شهید حسن آوژ:
دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۱۴
در بخشی از وصیت‌نامه شهید حسن آوژ می‌خوانید: زندگی مانند قطاری است که مسافرانی دارد و هرجا که لازم باشد آن مسافران را پیاده می‌کند، پس چه بهتر که جایی پیاده شویم که سعادت دنیا و آخرت را به همراه داشته باشد.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید حسن آوژ فرزند علی در سال 1341 در شهرری چشم به جهان گشود. او در تاریخ سی‌ام دی ماه 1361، هنگام درگیری با ضد انقلابیون کرد مورد اصابت ترکش به ناحیه سر در منطقه سقز قرار گرفته و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

شهادت بهترین مقصد زندگی است

در ادامه وصیت‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.

بسم رب الشهدا و الصدیقین

به نام خداوندی که هستی را آفرید و انسان را با خصلت‌های خوب مثل گذشت، ایثار، فداکاری، حسن مبارزه بر علیه دشمن ما آفرید. در حالی این وصیت‌نامه را می‌نویسم که حدود نیم ساعت بعد باید به مأموریتی برای فتح یک منطقه که در سطح و قلمرو دشمن رفته؛ می‌رویم تا این منطقه را از چکمه‌های دشمنان پست نجات دهیم.

برخلاف قولی که داده بودم و قرار بود برای مرخصی بیایم، امّا هرچه فکرمی کنم می‌بینم که مردمی که در این منطقه هستند چه رنجی که می‌کشند و از آمدن منصرف می‌شوم. من در این نبرد خدمه تیربارچی هستم و اگر خداوند تعالی بخواهد و لایق باشم شهید خواهم شد. از شما می خواهم که برای سلامتی رهبر انقلاب امام خمینی دعا کنید که ما رزمندگان همیشه تا زنده ایم دعا گو و گوش به فرمان امام هستیم و شما هم که وارث ما هستید او را دعا کنید.

از پدر و مادر عزیزم به خاطر سختی‌ها و رنج‌هایی که برای من کشیده‌اند تشکر می‌کنم و از شما می‌خواهم که مرا حلال کنید. از خواهرم می‌خواهم که خوب درس بخواند تا فردی مفید برای جامعه باشد. از پدرم می‌خواهم که دو کبوتر سفید در تشییع جنازه من آزاد کند، چرا که مردم بفهمند که انسانی که شهید می‌شود، مانند کبوتری است که از قفس این دنیای خاکی رها شده و به سوی دنیای عظیم‌تر هجرت کند.

از تمام دوستان و آشنایان بخواهید که مرا حلال کنند. زندگی مانند قطاری است که مسافرانی دارد و هرجا که لازم باشد آن مسافران را پیاده می‌کند، پس چه بهتر که جایی پیاده شویم که سعادت دنیا و آخرت را به همراه داشته باشد.                             

قلبم شده غم‌خانه ز هجران تو مادر /  فکرم شده همواره پریشان تو مادر

هر روز کنم آرزوی روی تو افسوس /  دستم شده کوته ز دامان تو مادر

یاد آورم آن دم که شدم از تو جدا من /  نشد اشک سرازیر ز چشمان تو مادر

جان و دل من از غم دوری تو سوزد /  قربان تو دیده غم بار تو مادر

از دوری رویت بر سر فکر جدایی /  هستم چون مرغ غزل خوان تو مادر

پیدا  به جهان یکدل بی غم شدنی نیست  /  نابودی اسلام ،مسلم شدنی نیست

درگوش منافق بخوان سورۀ یاسین /  حیوان زبان بسته که آدم شدنی نیست

«چشم من مرغ ابروان بال می‌کند سوی شما پرواز موژه ها دنبال او»  

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده