تا آخرین قطره خون، سنگر اسلام را حفظ میکنم
به گزارش نوید شاهد استان قم، شیهد مروت رونده در تاریخ 6 مهرماه 1338 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. وی پس از چندی مجاهدت و فداکاری در منطقه جنوب کشور در جبهه های حق علیه باطل در تاریخ 13 اردیبهشتماه 1363 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. در ادامه وصیتنامه این شهید والامقام را میخوانید.
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
با درود و سلام بیکران به رهبرکبیر انقلاب اسلامی (امام خمینی) و به تمامی شهیدان راه اسلام بخصوص شهیدان انقلاب اسلامی.
اینجانب مروت رونده فرزند ایمانعلی وصیتنامه خود را با نام خدا و با یاد دلهای شکسته تمامی یتیمان و اشکهای مادران و خواهران شهدا آغاز میکنم.
ای دوستان مبادا در بستر نرم بمیرید که حسین (ع) در میدان جنگ شهید شد. ای جوانان، مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علیاکبر حسین (ع) در راه پدرش حسین (ع) و با هدف شهید شد.
ای مادران، مباداکه از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب (ع) را بدهید که او تحمل 72 شهید را نمود. برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و سعی کنید که دشمنان بین شما تفرقه و جدایی ایجاد نکنند و شما را از روحانیت متعهد جدا نسازند.
آری به رهبر عزیزم دعا کنید و او را تنها نگذارید و سلام مرا به او رسانده و بگویید که تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نکرده و نخواهم کرد. شما ای پدر و مادر عزیزم میدانم که برای بزرگ کردن من چه زحمتها و چه رنجها و چه بیخوابیها که کشیدهاید و حالی که خبر شهادت مرا به شما میدهند مباداکه بیتابی کنید. مباداکه دشمنان اسلام را شاد کنید. آری شما افتخار کنید که پسرتان در راه خدا شهید شده است. آری پدر و مادر عزیزم، هیچوقت شما را فراموش نکردهام و یادتان باشدکه نگذاشتم سنگر برادرم حسین خالی بماند.
آری مادر، درود خدا و رحمت او بر شما باد که تا به حال دو فرزند در راه خدا قربانی کردهاید. یکی حسین و یکی من، ولی مطمئن باشید که من هم شماها را در روز قیامت فراموش نخواهم کرد و همیشه دعاگوی شما خواهم بود. خداوندا تو را به اشکهای مقربین درگاهت قسمت میدهم که به تمامی خانوادههای شهدا صبر و اجر بزرگی عنایت فرما.
و تو همسر عزیزم اشکهایت را پاک کن و برایم دعاکن تا که خدا شهادت مرا مانند اصحاب حسین (ع) قبول کند و همیشه به یاد داشته باشکه هر وقت خواستی برایم گریه کنی به یاد پهلوی شکسته فاطمه (س) و اسیری زینب (ع) اشک بریزی و شما فرزندان عزیزم: هیچوقت شما را فراموش نمیکنم. بله یعقوب جان و دختر کوچولوی خودم هر چند که نتوانستم در حق شما پدری کنم، ولی شما روزی خواهید فهمید که چقدر من شما را دوست داشتم که در آن روز من در این دنیا نخواهم بود.
هرگز فراموش نکنید که پدرتان به خاطر فرمان رهبر عزیزش «امام خمینی» و یاری دین حسین (ع) به جبهه رفته و خون بیارزش خود را در راه خدا جاری کرده و مانند هزاران هزار شهیدی که مظلومانه همچون گلهایی که جان میدهند، من هم مانند آنها به شهادت رسیدهام. آری فرزندانم، بعد از شهادت من شما یادگاری از طرف من برای مادرم باشید.
شما ای برادر و خواهرانم: من هیچوقت صحبتهای شما را از یاد نبردهام، حتی در سنگرهای جبهه، تنها خواهش من از شما این است که از طرف من به تمامی دوستان و آشنایان و همسایگان سلام برسانید و از تک تک آنها از طرف من حلالیت بطلبید و شما هم صبر خودتان را از دست ندهید و هر وقت خواستید برایم اشک بریزید به یادکربلا گریه کنید و شهدای دیگر راهم ازیاد نبرید چون یادتان باشد که هیچ داغی از داغ کربلا ناراحت کنندهتر نبوده است. آری به یاد برادر حسین(ع) یعنی قمربنیهاشم و خواهر حسین (ع) حضرت زینب (ع) اشک بریزید.
«چند تذکرمهــم»
1- در همه موارد وصی من پدرم (ایمانعلی رونده) و در صورت نبودن ایشان یکی از برادرانم باشند.
2- در مورد همسر مکه اگر خواست ترک کند و برود شما از طرف من پانزده هزار تومان (15000) تومان به او بدهید.
3- به این افرادی که اسم آنها را مینویسم مبلغی قرض دارم که شما بدهی مرا به آنها بدهید:
به مادرم 5000 تومان - به برادرم علی روندهپور 500 تومان؛ به مادرزنم 1000 تومان - به برادر زنم 500 تومان و بالاخره به تمامی کسانی که از من طلب دارند و من در حال حاضر اسمشان را فراموش کردهام «قرض مرا به او بپردازید»
4- خانه مرا هم به پسرم یعقوب و دخترم آسیه به ارث میگذارم. البته تقسیم آن طبق قانون شرع باشد.
5- تنها آرزوی من این است که پسرم یعقوب تا آخرین حد امکان و هر طوری شده به مدرسه بفرستید و تا مدرک لیسانس و حتی بالاتر ادامه دهد.
یعقوب جان! این تنها آرزوی من بعد از مرگ هست. پس از تو خواهش میکنم که آرزوی پدرت را برآورده کنی.
6- اگر جسدی از من باقی ماند، سعی کنید جسدم را در گلزار شهدا دفن کنید.
7- وصیتنامه مرا تا آنجا که میتوانید نگهداری کنید و وقتی که پسرم یعقوب و دخترم آسیه بزرگ شدند به آنها بدهید تا بخوانند.
راستی اگر توانستید آسیه را هم به مدرسه بفرستید تا سواد خواندن و نوشتن را تا حد کافی بیاموزد.
در آخر از جمیع دوستان و آشنایان التماس دعا دارم و این شعر را بعنوان آخرین پیام خود برایتان مینویسم. مینویسم ان شاءالله که به آن با دقت عمل کنید:
مبادا خویشتن را واگذارید/ امام خویش را تنها گذارید
ز خون هر شهیدی لاله رویــد/ مبادا به روی لاله پا گذارید
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار