گفتگویی به مناسبت بزرگداشت شهدای مدافع حرم
سه‌شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۵۰
به مناسبت فرارسیدن سالروز بزرگداشت شهدای مدافع حرم، خبرنگار نوید شاهد استان قم با مادر شهیدان عباسی، مادر دو شهیدی که یکی در دوران دفاع مقدس در عملیات آزادسازی بیت‌المقدس و دیگری در عملیات پاکسازی بوکمال در سوریه به شهادت رسیدند؛ گفتگویی داشته است که برای مخاطبان منتشر می‌شود.

اگر ده پسر داشتم، همه را در راه اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم

به گزارش نوید شاهد استان قم، طلعت بی‌باک مادر شهیدان عباسی، مادر دو شهیدی است که یکی در دوران دفاع مقدس و در عملیات آزادسازی بیت‌المقدس به فرماندهی شهید سپهبد صیاد شیرازی و دیگری در عملیات پاکسازی بوکمال سوریه به فرماندهی شهید سپهبد قاسم سلیمانی به شهادت رسیدند. در ادامه گفتگو با مادر شهیدان عباسی را می‌خوانید.

این مادر شهید در آغاز سخن گفت: طلعت بی‌باک هستم مادر شهیدان آیت‌اله و منصور عباسی‌هفشجانی؛ منصور فرزند اول و همدم و همراه سال‌های زندگی من بود که در سال 1396 در سوریه در دفاع از حرم به شهادت رسید و آیت‌اله در سال 1361 در خرمشهر و عملیات بیت‌المقدس شهید شد.

شهید نشوی می‌میری

وی در ادامه افزود: فرزند دیگرم خسرو حدود یکسال قبل از شهادت منصور، متأسفانه دچار ایست قلبی شد و به رحمت خدا رفت. تمام غصه من نه شهادت منصور است و نه شهادت آیت‌اله؛ غصه من رفتن خسرو بود بدون شهادت...

دو برادر، دو شهید

مادر شهیدان عباسی درباره خاطراتش از این دو برادر بیان کرد: منصور و آیت‌اله در دوران انقلاب در پخش اعلامیه امام کمک می‌کردند. علاقه زیادی به یکدیگر داشتند. منصور مدتی برای کار به کویت و بندرعباس رفت. آیت‌اله در قسمت هوابرد ارتش اصفهان به سربازی رفت. آیت‌اله از ارتش به جبهه اعزام شد مدتی در منطقه بوکان بود و نهایتاً به جبهه‌های جنوب اعزام شد.

اگر ده پسر داشتم، همه را در راه اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم

کبوتری خونین‌بال

خانم بی‌باک در مورد نحوه شهادت آیت‌اله بیان داشت: خواب شهادت آیت‌اله را دیده بودم، خوابی که حتی چگونگی شهادتش را به من نشان داده بودند. در آسمان دسته‌ای کبوتر را دیدم همانطور که محو تماشای کبوترها بودم متوجه شدم پایم داغ شده نگاهم را به زمین دوختم، کبوتری بود که سر از تنش جدا شده بود فقط به واسطه اندکی پوست به طور کامل جدا نشده بود.

بیدار شدم به شدت می‌لرزیدم مطمئن بودم آیت‌اله شهید شده است، فردا صبح از سپاه برای خبر شهادت به منزل ما آمدند که در همان بدو ورود گفتم که می‌دانم برای چه آمدید ...

آیت‌اله جزو 40 نفر خط‌شکن در خرمشهر بود و دقیقاً سرش به به اندازه اندکی پوست به بدن متصل بود مثل همان کبوتر... پیکرش را به سختی توانسته بودند به عقب بر گرداند.

اگر ده پسر داشتم، همه را در راه اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم

مدافعین حرم، منتخب شهید شدند

وی افزود: آیت‌اله در وصیت‌نامه‌اش به منصور تأکید کرده بود که حتما به عضویت سپاه پاسداران دربیاید، منصور هم طبق وصیت‌نامه لباس سبز پاسداری را بر تن کرد.

منصور بسیار شوخ‌طبع بود و مردم‌دار، صدای صحبت کردن و خنده هایش را دائما می‌شنوم، گاهی با دقت زیادی در پی صدایش می‌گردم؛ اما نیست...

منصور در حلبچه و کردستان و خرمشهر حضور داشت. در حلبچه شیمیایی شد. منصور برایم از جنگ زیاد می‌گفت از مواضعی که تا یک قدمی شهادت پیش رفته بود و فقط آه و حسرت برایش مانده بود.

همرزمانش این خاطره را از پایان جنگ و اعلام پذیرفتن قطعنامه از منصور برایم بازگو کردند. زمانی که پایان جنگ اعلام شد، همه خوشحال بودیم اما منصور را دیدیم که در گوشه‌ای تنها گریه می‌کند علت را جویا شدیم گفت در باغ شهادت دیگر بسته شد و ما از قافله شهدا جا ماندیم.

غافل اینکه حضرت زینب(س) فرزندم منصور را برگزیده بود.

اگر ده پسر داشتم، همه را در راه اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم

روضه زینب(س) بخوان

وی خاطرنشان کرد: منصور از سپاه بازنشسته شده بود. به شغل آزاد مشغول بود و درآمد خوبی داشت. شبی خواب عجیبی دید. خواب دید صفی از رزمندگان با پرچم‌های یا حسین(ع) و یا صاحب‌الزمان(عج) در جاده‌ای سبز که به حرم مطهر حضرت زینب(س) می‌رسید در حال حرکت بودند. یکی از رزمنده ها گفته بود حاج منصور از قافله جا نمانی...

همین خواب آغازی شد برای رسیدن منصور به قافله مدافعین حرم.

منصور شخصی ورزشکار و تیرانداز، گواهی‌نامه چتربازی، لودر، تانک و بولدوزر داشت راننده پایه یک بود و بسیار فنّی...از هر انگشتش یک هنر می‌ریخت! 55 ساله‌ای که از دیوار راست بالا می‌رفت.

در عرض یک هفته هماهنگی برنامه اعزامش از تهران انجام شد. خانمش بسیار همراه و هم عقیده بود هیچ‌گاه مانع رفتنش نشد؛ پیش من آمدند و منصور شروع کرد به مقدمه‌چینی. به محض اینکه گفت سوریه و حرم حضرت زینب و اسارت و داعش، دلم آشوب شد؛ قلبم تند تند می‌زد، گفتم ننه من به غیر تو کسی را ندارم. گفت: ننه این همه برای امام حسین(ع)، غریبی و اسارت حضرت زینب(س) اشک می‌ریزی؛ الان وقت یاری اسلام است. آیا می‌توانی روز قیامت پاسخ حضرت زینب را بدهی؟

با همین جملات اشک ریختیم و منصور را راهی کردیم...

اگر ده پسر داشتم، همه را در راه اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم

از سرگذشتن، سرگذشت ماست

مادر شهیدان عباسی گفت: بار اول از ناحیه دست مجروح شد؛ دائم از نعمت امنیت سخن می‌گفت؛ امنیتی که قدردان آن نیستیم. از جنگ داخلی سوریه صحبت می‌کرد که دشمن، آتش تفرقه را در جانشان انداخت و سوریه را به ویرانی کشاندند. می‌گفت شهرک‌هایی به وسعت همین شهرک پردیسان قم، خالی از سکنه بود و مردم زندگی‌شان را رها کرده بودند و آواره بیابان شده بودند. از وحشی‌گری‌های داعشی صحبت ‌می‌کرد که نه رحمی داشتند و نه بویی از انسانیت برده بودند. چندین بار دستش را عمل کرد از درد دستش تا صبح راه می‌رفت و ناله می‌‎کرد یک بار عروسم گفت: حالا خوب شد، منصور با خنده گفت: من رفته بودم سر بدهم دست چه ارزشی دارد؟ باز هم قصه سرتکرار شد. منصور هم با تیر مستقیم داعش از ناحیه سر به شهادت رسید. هر دو برادر در کنار شط فرات به شهادت رسیدند یکی در مرز ایران یکی در مرز سوریه

اگر ده پسر داشتم، همه را در راه اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم

نعمت امنیت

وی افزود: یکبار یکی از اقوام به من طعنه‌ای زد که مگر پول لازم بودید که منصور را در دهان شیر فرستادید؟ دقیقا فردای آن روز حادثه حمله تروریستی داعش به مجلس (بهارستان) اتفاق افتاد. و رهبر انقلاب فرمودند: «اگر در سوریه و عراق با داعش نجنگیم باید در همدان و کرمانشاه و تهران بجنگیم» و این حادثه‌های تروریستی داخلی در تهران و شاه‌چراغ بیشتر اهمیت کار شهدای مدافع حرم را روشن کرد.

بار دوم که منصور از سوریه بازگشت، برادر کوچکترش بر اثر ایست قلبی به رحمت خدا رفت.

من دیگر تحمل داغ جدیدی را نداشتم. منصور مراسم سالگرد برادرش را زودتر از موعد برگزار کرد تا خود را به سوریه برساند. در این مدت بی‌قرار بود و پیگیر اوضاع منطقه. می‌گفت شرایط حساس است و باید زودتر بروم... این بار بهانه این را داشتم جلوی منصور را بگیرم اما منصور می‌دانست من به عشق حضرت زینب(س) حاضرم از هستی‌ام بگذرم. هستی و فرزندانم فدای حضرت زینب(س)

برای بار آخر منصور را با همسرش راهی کردیم. سعی می‌کردم محکم باشم. بالا آمدم از در و دیوار صدای «انا للّه و انا الیه راجعون» را می‌شنیدم. دست به دیوار گرفتم و نشستم. عروسم سریع آمد گفت: ننه چی شده؟ گفتم: منصور این بار بازگشتی ندارد و منصور شهید می‌شود. منصور در تاریخ دهم آذرماه 1396 در بوکمال سوریه به شهادت رسید. داغ فرزند سخت است مادر! اما خدا صبر زینبی می‌دهد...

دیدار با رهبر

مادر شهیدان عباسی در دیداری که مورخ پنجم بهمن 1401 با رهبر معظم انقلاب داشتند این سخن را از ایشان در مورد شهید منصور عباسی نقل کردند: مقام معظم رهبری فرمودند: «درباره این شهید مدافع حرم خوانده‌ام که گفته است از سپاه پاسداران بازنشسته شده‌ام؛ پاسداری از انقلاب اسلامی بازنشستگی ندارد؛ این اوج شکوه، عظمت و بصیرت این شهید والا مقام است.» و من در ادامه به ایشان عرض کردم اگر من ده پسر داشتم، هر ده پسر را با افتخار در راه حفظ و عظمت اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم.

اگر ده پسر داشتم، همه را در راه اسلام و ایران و رهبرم تقدیم می‌کردم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده