جانباز ابوالقاسم حسنی
يکشنبه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۰۵
«ابوالقاسم حسنی» در گفتگو با نوید شاهد در آستانه گرامی‌داشت روز جانباز اظهار داشت: «انقلاب که شد همه از زن و مرد، پیر، جوان و نوجوان در صحنه بودند، من هم در تظاهرات شرکت می‌کردم و با کماندوها درگیر می‌شدیم و این اعتقاد راسخ ملت به امام و انقلاب آنقدر قوی بود که ریشه سلطنت پهلوی را از این مملکت اسلامی خشکاند و انقلاب به ثمر نشست.»

«ابوالقاسم حسنی» متولد مرداد سال 1343 در قم، از فعالان انقلابی بود. با شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج درآمد و بعدها عضو کادر سپاه شد. با وجود سن کم از طریق بسیج عازم جبهه‌های غرب و جنوب شد و سرانجام در آبان سال 1361 عملیات محرم به درجه جانبازی نائل گردید. نوید شاهد استان قم، به مناسبت گرامیداشت روز جانباز، گفتگویی با این جانباز والامقام انجام داده است که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

ولایت‌مداری و ایمان راسخ، رمز پیروزی ملت ایران در برابر دشمنان است

ولایت مداری و ایمان راسخ ملت موجب پیروزی انقلاب شد

ابوالقاسم از دوران انقلاب اسلامی می گوید: انقلاب که شد همه از زن و مرد، پیر، جوان و نوجوان در صحنه بودند، من هم در تظاهرات شرکت می‌کردم و با کماندوها درگیر می‌شدیم و این اعتقاد راسخ ملت به امام و انقلاب آنقدر قوی بود که ریشه سلطنت پهلوی را از این مملکت اسلامی خشکاند و انقلاب به ثمر نشست.

وی ادامه می‌دهد: در اوایل انقلاب با وجود منافقین ناآرامی‌ها ادامه داشت. گروهک‌ها و تجزیه طلب‌ها تلاش می‌کردند تا این انقلاب نوپا را در همان آغاز نابود کنند اما سیل خروشان ملت در برابرشان ایستاده بود. چیزی نگذشت که جنگ را بر ما تحمیل کردند.

ملتی که انقلاب را پیروز شد در جنگ هم خوش درخشید

وی از حضورش در جبهه‌ها می‌گوید: اوایل جنگ هم سنم کم بود و هم جثه‌ام. لذا در سال اول مرا نپذیرفتند. بالاخره برای آموزش راهی تهران شدم و بهار سال 1361 با وجودی که دوست داشتم به جنوب اعزام شوم، ما را به غرب فرستادند. در گیلان‌غرب خدمت می‌کردم. همان روزهایی که خرمشهر آزاد شد، رزمندگان در غرب هم از نفوذ دشمنان جلوگیری می‌کردند.

بعد از سه ماه به قم بازگشتم و باید دوباره در بسیج ثبت نام می‌کردم. این بار عازم جنوب شدم. خرمشهر، اهواز، پاسگاه زید...

ولایت‌مداری و ایمان راسخ، رمز پیروزی ملت ایران در برابر دشمنان است

دست خدا یاریگر رزمنده‌های اسلام بود

ابوالقاسم به خاطراتش از عملیات رمضان اشاره می‌کند: اوایل تابستان سال 1361 بود که عازم مناطق عملیاتی جنوب شدیم. عملیات رمضان جزء اولین عملیات‌های برون مرزی بود. دشمن از مثلث منحوس اسرائیلی استفاده می‌کرد و موانع سخت و بسیاری پیش روی رزمنده ها ایجاد کرده بود. از میدان مین، آب، قیر و... استفاده می‌کرد. آنقدر از منور بهره برده بود که بیابان شب مثل روز روشن بود.

رزمنده هشت سال دفاع مقدس از امدادهای غیبی می‌گوید: ما از گردان مالک اشتر بودیم، یک ستون بودیم و دشمن با 9 تیربار این ستون را هدف قرار داده بود و با منورها بر همه چیز مسلط بود، کوچکترین حرکتی را می‌زد. تیرهای زیادی به من اصابت کرد و تمام لباسی که به تنم گشاد بود را تکه تکه کرد.

تجهیزات زیادی داشتند و تانک‌هایشان بالای خاکریز 15 متری در حال حرکت بود. من کمک آرپی چی زن بودم. کوله آرپیجی زن را زدن و او آتش گرفت و شهید شد. بعد مرا هدف قرار دادند. روی زمین خوابیده بودم. فقط صدای تیر می‌شنیدم. تا اینکه هم دشمن هم جبهه خودی تصور کردند که من کشته شدم.

یکی از بچه‌های گردان لباسم را کشید و وقتی دید زنده‌ام تعجب کرد. در بیابانها (رمی) ریگ دیده نمی شود اما یک سنگ بین دو پای من بود که تیرها به این سنگ برخورد و کمانه می‌کرد و نمی‌گذاشت به بدنم اصابت کند و این یک معجزه بود.

بدنم با خون شهدا رنگین شده بود

چون مجبور بودم سینه خیز حرکت کنم، بدنم با خون شهدا رنگین شده بود، لذا همه فکر می‌کردن من به شدت مجروح شده ام و در نهایت وقتی لباس هایم را در آوردم، دیدم که از کمر تا یقه در اثر اصابت تیرها لباسم پاره پاره شده بود و جای سالم نداشت. اما خودم به مدد الهی در آن عملیات جراحتی بر نداشتم.

ابوالحسن در همان سال در عملیات محرم منطقه عین خوش شرکت کرد و در یازده آبان 1361 بر اثر اصابت تیر به فک و کتف راست مجروح گردید.

انتهای پیام /

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده