جانباز «امراه مولائی جمال آباد» در بیان خاطرات خود میگوید: «واقعاً شهدا انسان های کاملی بودند. چطور بگویم، با دو سه کلمه نمی شود توصیف کرد. با ادب، کم حرف، کم رو، مهدی باکری به همه می گفت: «مومن»، به بزرگ به کوچک، تکه کلامش مومن بود.»
پدر شهید «ولی شهبازی سرگزی» میگوید: پسرم در پاسگاه رضوان خدمت میکرد. درگیری شدیدی با قاچاقچیان داشتند که در این درگیری، ۱۲ نفرشان به شهادت رسیدند. همیشه به من میگفت؛ به جبهه میروم و شهید میشوم و همانطور که گفته بود، همان هم شد.
جانباز 30 درصد و پدر دو شهید ابوالفضل رجب زاده می گوید: «من از سال 1357 به خاطر خدمت به مردم و محافظت از ناموس پای این انقلاب بودهام و هم اکنون که ۸۵ سال سن دارم نیز حاضرم خانوادهام را در راه مردم، انقلاب، رهبری و قرآن حتی جانم را تقدیم کنم.»
جانباز 70 درصد «ابراهیم گرمانج کوسی» گفت: «گروهکهای مختلف با اسلحه به سمت روستا می آمدند و ما مجبور بودیم به آنها نان بدهیم، میگفتند به جای سربازی برای دولت، سرباز ما باشید.»
جانباز 50 درصد ابراهیم صوفیانیزاده در بیان خاطرات خود میگوید: «سه بار گفتن نرو زخمی میشوی هر سه بار گفتم توکل بر خدا تا اینکه قدمهایم را میشمردم و پای چپم را گذاشتم روی مین، منفجر شد و پای چپم را برای همیشه از دست دادم.»
مادر شهید عبداله کاظمی گفت: امام را خیلی دوست داشت و عاشقش بود.