مادر شهید «شیرعلی صالحی» میگوید: پسرم وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود، رضایت من را نگرفت. بدون اطلاع من به تهران رفت و پس از یک سال به جبهه اعزام شد. شبی خواب دیدم که روی کوه نشستهام و او به سمت دریا میرود. وقتی وارد آب شد، با صدای بلند فریاد زدم؛ "مادر، به سمت ساحل برگرد!" اما ناگهان از خواب پریدم. نزدیک ظهر بود که خبر شهادتش را برایم آوردند.
مادر شهید «رضا دهقانی دودوی» میگوید: زمانی که شهید میخواست به سربازی برود به من گفت که به مدرسه میرود. من و پدرش اطلاع نداشتیم که اسمش را برای جبهه هم نوشته است. یک روز خوابش را دیدم، تو خواب خداحافظی کرد و گفت؛ مادر اگر برنگشتم، دلگیر نباش.
مادر شهید «دادشاه اسلامی جوزانی» میگوید: پسرم خیلی مهربان بود، در امور مذهبی فعال بود و اهمیت زیادی به انجام فرایض دینی میداد. تو یک سالی که در جبهه حضور داشت، دو بار مرخصی گرفت و آمد و برای بار سوم که به جبهه رفت به شهادت رسید. هر وقت خوابش را میبینم حالم را میپرسد و برایم هدیه میآورد.
مادر شهید «حسین عالیزاده» میگوید: شهید اخلاقش خیلی خوب بود و مرتب قرآن میخواند. خیلی دانا و فهیم بود. هفده سالش بود که داوطلبانه به جبهه رفت. هر چقدر میخواستم منصرفش کنم قبول نمیکرد. به شهید گفتم؛ مادر هنوز اسمت برای سربازی در نیامده و سنت کم است ولی چهرهات مانند یک سرباز است.
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، همسران، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این قسمت از «آسمان، آبیتر» گفتگو با جانباز سرافراز «عبدالعظیم آقایی پور»پرداخته است. این جانباز سرافراز بیان کرد: پیشرفت علمی در سایه امنیت حاصل می شود و برای همه عرصه ها باید احساس امنیت داشته باشیم تا به پیشرفت برسیم. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
همسر شهید حاج محمد ازنب گفت: در روزهای آخر عمرش به شدت دلتنگ رفقای همرزمش بود و در فراق آنها بی تابی می کرد.