«جاوید در آخر ستون بود که کار نفر آخر حساس و مهم بود، پس از انجام مأموریت به منطقۀ خودمان بازمیگشتیم که جاوید را در اول ستون مشاهده کردم.» بخشی از خاطرات شهید «اسدان» از زبان همرزم این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
«شبی در خواب، جاوید را دیدم چند قدمی با هم حرکت کرده بودیم که شبیه پرنده شد و پرواز کرد و رفت.» بخشی از خاطرات شهید «اسدان» از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.