شهید حسین عرب عامری

شهید حسین عرب عامری

شب آخر اتمام حجت کرد، می‌دانست برگشتی در کار نیست

هم‌رزم شهید «حسین عربعامری» نقل می‌کند: «مکثــی کــرد. لحــن جــدی‌تــری بــه حرف‌هــایش داد و بلنــدتر از قبــل گفت: «برادرا! در حقیقت برگشتی توی کار نیست. هر کـس آمـادگی نـداره، از جمع جدا بشه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

به ما می‌گن سرباز خمینی!

دوست شهید «حسین عربعامری» نقل می‌کند: «گفت: اول با زبان، اگه نشد اون‌وقت درگیر می‌شـیم. بـه مـا مـی‌گـن: سرباز خمینی. می‌خواین پشت سـر مـا حـرف باشـه و بگن منطـق نـدارن، اون‌وقت همون چیزی بشه که دشمن می‌خواد؟» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
فرزند سردار شهید حسین عربعامری؛

ماجرای شب عاشورا بار دیگر در گردان کربلا تکرار شد

دکتر علی‌اکبر عربعامری در سالروز شهادت پدرش به نوید شاهد گفت: «پدرم از شهدای شاخص استان و کشور است. ایشان از نظر شجاعت بی‌نظیر بود و اخلاق و رفتارش با خانواده جای تحسین داشت. ماجرای شجاعت وی در شب عملیات والفجر هشت، تکرار داستان شب عاشورا بود.»

هر گوشه‌اى از ايران اسلامى را به كربلا و هر روز را به عاشورا مبدل مى‌سازیم

سردار شهید «حسین عربعامری» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «ما هم همچون به نداى او لبيک گفته ايم و جزو سپاهيان او هستيم و هر گوشه اى از ايران اسلامى را به كربلا و هر روز را به عاشورا مبدل مى سازند و با شهادت خود افشاگر چهره يزيديان زمان خود مى گردند تا ضمن ويرانى كاخ ستم و ظلم يزيديان زمان براى نسلهاى آينده سرمشق و الگو باشند.»
معرفی کتاب؛

«هفت سین‌های بی بابا»؛ خاطرات سردار شهید حسین عربعامری

کتاب «هفت سین‌های بی بابا» به قلم طیبه جعفری، خاطرات خاطرات سردار شهید «حسین عربعامری» است.

شهادت تزريق خون به پيكر اجتماع است

ای امام! اگر من هزاران جان می‌داشتم، در راه تو فدا می‌كردم. هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خداوند از قطره خونی که در راه خدا ریخته می‌شود بهتر نیست. شهادت تزریق خون به پیکر اجتماع است.

هر چه به یاد دارم سفره هفت‌سين ما بی‌بابا بود

فرزند شهید «حسین عربعامری» نقل می‌کند: «اين را خوب می‌فهميدم. مادر برای دلِ ما سفره‌ پهن می‌كرد و چيزهايی می‌خريد. نگاه به چهره‌ نگران او عید را از يادم می‌برد. هر چه به ياد دارم سفره‌ هفت‌سين ما بی‌بابا بود. حسرتش هنوز هم توی دلم تازه است.»
طراحی و تولید: ایران سامانه