شهید غلام عطائی در وصیت نامه خود می نویسد: برادر و خواهرم هميشه خدا را در نظر بگيريد و هميشه هدفتان کار کردن براي رضاي خدا باشد. مبادا کاري بکنيد که رضاي خدا در آن نباشد و خون پاک شهداي عزيزمان را از بين ببريد.
اما پیش از آن که سر پناهی پیدا کنند بمب های دشمن بر سرشان آوار شد. آتش و دود سراسر پالایشگاه تبریز را در بر گرفت و عده زیادی از کارگران و کارکنان بی پناه در دم به شهادت رسیدند
به مناسبت سالروز شهادت زندگی نامه شهید «رضا استاد فیضی» منتشر شد؛
رضا خیلی به درس و تحصیل علاقه نشان می داد و معمولا در پایگاه بسیج همراه شهید پور اسفندیاری و برادر مفقود الاثر فراهانی تا نزدیکی های صبح به درس و مطالعه می پرداختند در انجام وظایفی که از طرف بسیج به وی واگذار می گشت احساس مسئولیت می نمود و کارها را با موفقیت کامل به پایان می رساند.
پدرو مادر آرزوی آن را داشت که پسر را در لباس دامادی ببینند ولی احمد در جواب می گفت:عروسي من زمانی خواهد بود که ايران به پيروزي برسد و کافران از خاک عزيزمان بيرون بروند . من عروسيم را با خون و با شهادت پذیرفته ام...
شهيد نور محمد دهقان در چهارمين روز مرخصي هنگامي که براي اداي فريضه الهي (نماز) در خارج از سنگر به وضو گرفتن مشغول بود سينه پاکش هدف خمپاره جلادادن صدام کافر قرار گرفت و به آرزوي ديرينه اش که همانا شهادت بود رسيد.
شهید آنچنان اشتیاقی به رفتن داشت که گوئی این پیر مرد 61 ساله که نه بهتر بگویم این حبیب ابن مضاهر زمان خود به عروسی خویشتن می رود که اینگونه با اصلاح ریشهای سپیدش و پوشیدن لباسهای نظامی و زدن عطر و گلاب به خود این را به دیگران می نمایاند
به مناسبت سالروز شهادت زندگی نامه «شهید محمد تقی تاجیک» منتشر شد؛
روزها کار می کرد و شبها، شب زنده داری می نمود و هرگز نماز و روزه اش ترک نمی شد در وجود او شور زیادی برای کمک به محرومان بود او امام علی را الگوی خود قرار داده و مخفیانه به فقرا و نیازمندان کمک می نمود
حدود 5 سال از سنش می گذشت که یک روز به داخل حوض حیاط منزل خود افتاده و تا سرحد مرگ پیش می رود لیکن خداوند بزرگ چنین مرگی را شایسته ایشان نمی داند و او را برای پیگیری هدفی بزرگ حفظ می نماید.
احمد در دل دنياي ديگري داشت و خلوت دل را با هيچ چيز معامله نمي کرد . او به مدت 250 روز در جبهه بود و روي خاکهاي جبهه او بود و چشمهاي منتظر . تا اينکه در تاريخ 27 اسفند 1363 عمليات بدر شروع شده بود و او تا جان در بدن داشت مقاومت نمود و از خود حماسه ها به جا گذاشت .
حمیدرضا از لحاظ اخلاقی نمونه بود .نوجوانی بود متین وخوش برخورد اوهمواره درصدد حل مشکلات خانواده بود وبه مادر خویش احترام واکرام فوق العاده می گذاشت مادرش می گوید: وقتی حمید رضا خردسال بود در مجلسی اگر شرکت می کردیم خانم ها چادر هایشان راروی هم می ریختند و حمید بابوییدن چادرها ،چادر مادرش راپیدا می کرد.