خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
در یک گفتوگوی دلنشین و در عین حال تلخ همسر شهید «محمدرضا موذنی» گفت: آخرین باری که همسرم از جبهه آمده بود، با او به گلستان شهدای اصفهان بر سر مزارش رفتم.
کد خبر: ۵۷۰۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خاطره شهيد داراب حسينی «2»
خواهر شهيد «داراب حسينی» در خاطرهای نقل میکند: «امتحانات خرداد ماه تمام شده بود. آن روز مادر برای کاری به شیراز رفت. داراب به محض خروج مادر از خانه به من گفت...» خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱
پدر شهید «محسن پهلوان» نقل میکند: «با اصرار فراوان همراه ما راه افتاد. در بهشت زهرا(س) با تلاش زیاد خودش را به جایگاه سخنرانی امام رساند. از نزدیک امام خمینی را دید. وقتی برگشت، گفت: آخر به آرزوم رسیدم و امام رو از نزدیک دیدم.»
کد خبر: ۵۷۰۷۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خاطرات شفاهی
همسر شهید «فریدون سالاری» میگوید: «شهید انسان خودشناس و فهمیدهای بود، خیلی مهربان بود. به مدت چهار سال در کمیته خدمت کرد و بعد از آن تصمیم گرفت که به جبهه برود. شهید در کوههای حاجیآباد، هنگامی که در حال مبارزه با اشرار بودند بر اثر اصابت گلوله به شهادت میرسد.»
کد خبر: ۵۷۰۷۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
قسمت دوم خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
همسر شهید «یدالله ریاضی» نقل میکند: «هر چهل پنجاه روز یکبار مرخصی میآمد؛ آن هم فقط ده روز. اما توی همین مدت کم آنقدر به ما انرژی میداد که تا مرخصی بعد، هر لحظه با خاطرات ش شاد بودیم. دوست داشت همه لحظههایمان با هم سپری شود. هرجا میرفت با هم میرفتیم...»
کد خبر: ۵۷۰۷۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
کتاب «بغض شکسته»، چهل تن از شهدای برگزیده استان قزوین به کوشش حسن شکیبزاده سال 1387 در 237 صفحه به چاپ رسید.
کد خبر: ۵۷۰۷۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
نوید شاهد استان آذربایجان شرقی اسناد خاطرات و نامههای نوشته شده به دست خط شهید «محمدباقر رستمیمهر» را برای مخاطبان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۰۷۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «محمد یزدانی» بیان میکند: شهید بسیار اهل مطالعه بود، او برای خودش کتابخانه داشت و به کتاب بسیار اهمیت میداد.
کد خبر: ۵۷۰۷۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱
«مأموران قطار جواز دفن شهدا را برمیداشتند تحویل ما میدادند و از ما رسید میگرفتند بعد مسئول قطار صدا میکرد بیایید داخل و تا انتهای واگن چراغقوه میانداختند. آنجا بود که قلبم با مشت بر دیواره سینهام میکوبید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۷۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«شما که نه تنها جان خود بلکه اسم خود را نیز برای خدا و در راه او فدا میکنید و میگویید اگر پیکر بیجان من به دست شما رسید بر روی سنگ قبرم اسم مرا ننویسید، بنویسید مشتی خاک به پیشگاه خداوند ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۷۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
زيورمحمدلو مادر شهید «عباس زارع» میگوید: «در نامههایش همیشه مینوشت: «دوستتان دارم». یادم میآید بار آخری که به مرخصی آمده بود، میگفت: ممکن است بار آخری باشد که به مرخصی میآیم، اگر شهید شدم نگران من نباشید.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۰۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
برشی از کتاب «هشت بهشت»
دوست شهید «کیومرث ناصحی» نقل میکند: «با علیاصغر در مراسم تشییع شهید قنبرعلی افضلی در دروار بودیم. تیری که از دریچه سنگر وارد شد از کنار گوش همه ما رد شد و خورد به اون. اون لحظه احساس کردم نیرویی تیر رو به سمت قنبرعلی هدایت کرد. به همین خاطره که میگم شهادت لیاقت میخواهد.»
کد خبر: ۵۷۰۶۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
خاطره شهيد حبيباله کريمی قسمت «22»
شهيد «حبيباله کريمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «از شيطان اولی و شيطان وسطی عبور کرديم، ولی به فرمان خداوند امروز میبايست شيطان عقبه را رمی کرد، سپس به شيطان بزرگ رسيديم. آنجا غوغايی بود...» قسمت بیست و دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
خاطره شهيد حبيباله کريمی قسمت «23»
شهيد «حبيباله کريمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «خيلی از حجاج قربانی را کشته و سرش را نيز تراشيده بودند و خيلی از حجاج تازه برا رمی جمره میرفتند، هر کس در فکر خودش بود که اعمالش صحيح و درست سريعاً تمام شود. بالاخره پس از نيم ساعت به قربانگاه رسيديم و...» قسمت بیست و سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خاطره شهيد حبيباله کريمی قسمت «21»
شهيد «حبيباله کريمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «روز عيد قربان در منا عجب لطف و صفایی دارد. پس از آنکه به منا رسيديم، سريع سفره صبحانه پهن شده و 100 نفر برادر سپاهی مانند اعضای يک خانواده بر سر اين سفره نشستند و...» قسمت بیست و یکم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
«یکی از اخلاق خوب قرآنی مهدی شالباف، صبر و استقامت او بود. اگر دنیایی مشکلات را روی دوشش میریختند، ایشان با صبر و حوصله همه را انجام میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۰۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
فاتحان خرمشهر/ قسمت اول
در قسمت اول خاطرات ی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس ( آزادی خرمشهر ) می خوانیم: اردیبهشت ماه بود و هوا به شدت گرم ، تحمل این شرایط برای بچه های آذربایجان و زنجان بسیار سخت بود. موقع آموزش ، عرق از سر و رویمان می بارید. شناسایی های منطقه عملیاتی خرمشهر بلافاصله پس از عملیات فتح المبین شروع شد و با نتایج به دست آمده فرماندهان معتقد بودند که عراقی ها با توجه به عملیات فتح المبین انتظار حمله دیگری را حداقل تا چند ماه دیگر از سوی ایرانی ها ندارند. این بهترین فرصت برای ضربه زدن به آنها و بازپس گیری خرمشهر به نظر می رسید.
کد خبر: ۵۷۰۶۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
قسمت نخست خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
فرزند شهید «عطاءالله ریاضی» نقل میکند: «توی کهنآباد حضورش را حس میکنم. هنوز صدای خندههایش را میشنوم. هنوز او را میبینم که از پشت پنجره رد میشود. چند روز مرخصی را وقف ما میکرد. انگار آمده بود خستگی جنگ را از تن و جانش بزداید.»
کد خبر: ۵۷۰۶۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
خاطرات شفاهی
«محمد فارسی» جانباز ترور 50 درصد میگوید: «سال 1360 بود که دچار یک ترور نافرجام از سوی منافقین شدم. در این حادثه چهار گلوله به گردن، بازو، پای راست و سر من اصابت کرد...»
کد خبر: ۵۷۰۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
«آن روزها وقتی جبهه میرفت حداقل یک هفته بعد تماس میگرفت و ما را در جریان سلامتیاش قرار میداد، ولی این بار یک هفته و حتی بیشتر گذشت، ولی خبری از او نشد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیمبر» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹