محمد علی عرفانی

محمد علی عرفانی

برش نوزدهم کتاب "روی جاده رملی"/ عقرب ها

نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: دوستم گفت؛ امروز تصمیم گرفتم بعد از درست کردن کولر، برم سراغ لونه های عقرب ها. چشم هایم گرد شد و پرسیدم: مگه میدونی کجان؟ بدون اینکه نگاهم کند، گفت: صبر کن تا هوا خنک شه، عصری می ریم سراغشون.

برش دوم کتاب "روی جاده های رملی"

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: پدرم به یکی از روستاهای مرند در آذربایجان شرقی منتقل شد. در آنجا به دلیل سرمازدگی پاهایم فلج و کبود شد. پاهایم گزگز می کرد. وقتی پدرم دستم را می گرفت و سرپایم می کرد، احساس می کردم بین زمین و آسمان معلّق هستم. زود دستم را دور گردن پدرم حلقه می کردم. کسی دلیل اینکه پاهایم را نمی توانستم تکان دهم، نمیدانست... ادامه این خاطره را در نوید شاهد زنجان بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه