دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۳۷
من در بيمارستان شهيد چمران تهران بستري بودم، جنازه رحيم برادر كوچكم را بعد از 25 روز شناسايي و به خاك سپرده بودند.

در حسرت آخرين ديدار

راوي؛ هاشم كريميان

من در بيمارستان شهيد چمران تهران بستري بودم، جنازه رحيم برادر كوچكم را بعد از 25 روز شناسايي و به خاك سپرده بودند.

به من، مادرم و برادرم كاظم اطلاع دادند كه رحيم پيدا شده است، در اين بيست و چند روز شايد هزاران بار فكر او و اينكه حالش چطور است، تلف شده يا اينكه الان در يكي از بيمارستانهاي داخل يا خارج مشغول جان كندن است داغونم مي كرد و اعصابم را بيشتر به هم مي ريخت.

من جرات سوال زنده يا مرده اش را نداشتم، پس هر سه ما با رضايت خود و حتي مخالفت بيمارستان مرخص شديم. با سواريي كه متعلق به يكي از فاميل هايم بود، مسافت تهران تا مهاباد را آمديم.

من بدون آنكه اراده كرده باشم گريه هايم بسان ابر بهاري سرازير بودند، گريه اي بدون صدا و اشكهاي سرازير. فرداي آنروز بر سر مزارش حاضر شديم.

اما من نه جنازه اش را ديده بودم و نه در مراسم تدفين او شركت كرده بودم، لذا هيچگاه مرگ او را باور نمي كنم و او هميشه در خواب با من است، اما خيلي بي صدا و آرام شده است، رحيم قبلاً طوفاني از شور و هيجان و شوخي و جنب و جوش بود.

يادش گرامي باد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده