شهید علی ابوالقاسمی؛
دوشنبه, ۱۴ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۰۷:۵۹
در زندگی نامه شهید علی ابوالقاسمی می خوانید: یکی از رفقای او می­ گفت؛ هر موقع که علی می­‌خواست به سنگر برود غسل شهادت می‌کرد و روی دیوارها می‌نوشت شهید «علی ابوالقاسمی».

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید علی ابوالقاسمی در سال 1344 در شهر خون و قیام قم، چشم به جهان گشود.

در هنگام رزم، غسل شهادت را فراموش نمی کرد

وی در تاریخ پنجم مهرماه 1360 در خرمشهر به شهادت رسید.

پیکر پاک و مطهر این شهید در شیخان به خاک سپرده شد.

مختصری از زندگی­نامه شهید علی ابوالقاسمی از زبان برادرش حسین ابوالقاسمی

بسمه تعالی

شهید پس از گذراندن شش سال از عمر خود به دبستان رفت و بعد از خواندن شش کلاس به دبستان راهنمائی رفت و پس از یکسال ترک تحصیل کرد به کار کردن در نجّاری و سپس الکتریکی و نیز بنایی پرداخت و بعد از مدّتی با توافق خودش در دکان آهنگری برادرش به کار مشغول شد.

وی یکسال تصمیم گرفت به درس ادامه دهد و شب ها را به درس خواندن مشغول شد.

در دوران انقلاب که سن او حدود 13 الی 14 سال بود به پخش اعلامیه­ های رهبر و دیگر مراجع و شرکت در تظاهرات را بر خود واجب می­ دانست که بعضی از شب ها که حکومت نظامی بود و می‌­خواست در تظاهرات شبانه شرکت کند با مخالفت پدر و مادر مواجه می ­گشت، ناراحت می‌شد و به آن ها می‌گفت شما شاه­ دوست می‌باشید تا اینکه پدر و مادر را راضی کرد.

پس از پیروزی انقلاب نیز تا جایی که از عهده او برمی ­آمد فعالیت می‌کرد.

در بعضی مواقع به فرمان به جهاد سازندگی می ­رفت و در جلسات قرآن نیز شرکت می ­کرد و زمانی که امام دستور بسیج بیست میلیونی صادر کردند ایشان در کلاس‌های بسیج که به سرپرستی جناب آقای زید قمی و برادر شهیدش حسین ابوالقاسمی اداره می­‌شد، شرکت می­‌کرد تا اینکه جنگ شروع شد و پس از گذشتن خیلی از جنگ تحمیلی ایشان تقاضا می­ کرد که به جبهه جنگ اعزام شود ولی چون سن او کم بود با او موافقت نمی ­شد.

بعد از گذشتن حدود سه ماه از جنگ برادرش حسین در جبهه کرخه دزفول به شهادت رسید و ایشان از این به بعد اصرار می­ کرد.

تا اینکه بعد از عید سال شصت در یک اردوی نیم روزه که از طرف بسیج سپاه ترتیب داده شده بود شرکت کرد و حدود تاریخ پانزدهم یا شانزدهم به جبهه آبادان اعزام شد و در محدوده شیخ خوش شهید شد.

با اینکه دوره سه ماهه او به پایان رسید و به قم بازگشت ولی بعد از چند روز که در قم بود باز تصمیم گرفت که به جبهه برود و بعد از بیست و سوم ماه مبارک رمضان باز در بسیج سپاه نام­ نویسی کرد و به جبهه آبادان اعزام گشت و باز به کوت شیخ رفت و به دیگر رزمندگان پیوست.

یکی از رفقای او می­ گفت: هر موقع که علی می‌خواست به سنگر برود غسل شهادت می­ کرد و روی دیوارها می نوشت شهید علی ابوالقاسمی در تاریخ ... و بعد که می ­آمد، می­‌گفت: این بار نیز شهید نشدم و تاریخ را پاک می­ کرد و در موقع بعد دوباره تاریخ می­ نوشت تا این که برای حملۀ آبادان که در تاریخ پنجم مهرماه 1360 انجام گردید، به آنجا اعزام و در جبهه دار خوئین به جنگ با بعثیون عراق پرداخت و در حدود صبح روز پنجم مهرماه 1360 به شهادت رسید.

لازم بذکر است که زمانی که علی شهید شد پدرش در مکّه بود و از شهادت علی خبر نداشت و موقعی که برادر بزرگش به پدرش در مکّه تلفن می ­زد و او از علی سؤال می­ کرد برادرش می­ گفت که چند روز پیش نامه‌­اش آمده و نه روز از برگزاری مراسم شب هفت پدرش از مکه حدود ساعت 4 بعد از نیمه شب آمد.

وقتی به خانه آمد سؤال می­ شد از علی چه خبر و مانند این که پی گمشده­ ای می­ گردد و پس از گذشت نیم ساعت عکس علی را که برای شب هفت بود از پشت عکس دیگری که روی دیوار نصب شده بود بیرون کشید و گمشده­ اش را پیدا کرد و گفت: چرا راست نمی ­گویید؟ اینجا بود که برادر بزرگ علی به پدر چنین گفت پدر جان تبریک عرض می­ کنم.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده