خاطره‌‌ای از شهید «عباس رئیسی چاهستانی»
يکشنبه, ۰۴ تير ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۲۸
فرزند شهید تعریف می‌کند: پدرم می‌گفت؛ «نشستن من در این جا فایده‌ای ندارد، عراقی‌ها مردم را اذیت می‌کنند، وجدانم قبول نمی‌کند این جا بنشینم.»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید عباس رئیسی چاهستانی چهارم ارديبهشت 1331، در روستای چاهستان تابعه شهرستان بندرعباس چشم به جهان گشود. پدرش موسی (فوت1362) خواربار فروش بود و مادرش هاجر (فوت1362) نام داشت.

تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. كارمند دانشگاه علوم پزشكی بود. ازدواج اول او سال 1353 صورت گرفت و صاحب يک پسر و سه دختر شد. پس از آن يک بار ديگر ازدواج كرد. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. چهارم خرداد 1367، با سمت راننده در پاسگاه‌ زيد عراق به شهادت رسيد. پيكرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال 1374، پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد.

شهیدی که وجدانش به او اجازه نداد در خانه بماند

خاطره‌ای از شهید عباس رئیسی چاهستانی:

شهیدی که وجدانش به او اجازه نداد در خانه بماند

از روستا که به شهر آمد، در سازمان بهداری مشغول به کار شد و خیلی خوش اخلاق بود طوری که همه او را دوست داشتند. یکی از بچه‌های مسجد که برای انجام کاری رفته بود که به طور اتفاقی با هم‌رزم شهید آشنا می‌شود و آن شخص خودش را معرفی کرد و گفت که از دوستان شهید هستم و به او گفت در مورد شهید خاطره‌ای تعریف کن، آن شخص گفت یک شب شهید وارد سنگر شد و رفت پیش دوستش نشست و گفت بگذار سرم را روی شانه‌هایت قرار دهم، شاید فردا این سر نباشد.

مادرم بهش می‌گفت نمی‌خواهد به جبهه بروی اما شهید می‌گفت دختران و زنان مردم غرق در خون هستند، نشستن من در این جا فایده‌ای ندارد، عراقی‌ها مردم را اذیت می‌کنند، وجدانم قبول نمی‌کند این جا بنشینم.

(به نقل از فرزند شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده