شهید گل بلاغی؛ فارغ از دلبستگی های دنیا
ساخت و ساز خانه که تمام شد ، سند آن را به نام پدرش کرد . خودش هم به همراه بچه هایش در یکی از اتاق های آن ساکن شدند و مابقی ساختمان هم در اختیار برادر و پدرش قرار داد تا با خیالی راحت و آسوده زندگی کنند و غم مستأجری نداشته باشند .
به همراه برادرش قدمعلی بنائی کردند و با هم مشغول کار می شدند و هیچ نوع چشم داشتی به دنیا و اموالش نداشت . خیلی راحت از هر چیزی دل می بکند .
برای راحتی و آسایش دیگران حتی شده خودش را در سخت ترین شرایط زندگی قرار می داد تا شاید سختی کشیدن کسی نباشد .
بچه هایش را خیلی دوست داشت و برای راحتی آن ها هر کاری انجام می داد . به قدری به خانواده اش وابسته بود که فکر نمی کرد خیلی راحت از آن ها بتواند دل بکند.
وقتی که جنگ شروع شد با شوق و علاقه خاصی برای ثبت و اعزام اقدام کرد . خیلی راحت از خانواده و بچه ها خداحافظی کرد .
گوئی که هیچ دلبستگی به آن ها ندارد . وقتی روزی به او اعتراض می کردم که اگر این بار از جبهه آمدی نیازی نیست که دیگر برگردی ، بچه ها به شما احتیاج دارند ، می گفت : تمام همسفرهای من خانواده دارند و زن و فرزند و من هیچ فرقی با آن ها نداشته و ندارم .
گذشت و ایثارگری و بذل و بخشش او زبانزد همه ی فامیل بود ، با قرآن انس خاصی داشت و اکثر سوره های آن را حفظ کرده بود و بیشترین ذکرش آیه های قرآن بود .
مدعی خواست که به آید به تماشا گه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دفعه ی آخر که عازم جبهه بود ، چون شب قبلش خواب پریشانی دیده بودم نگران بودم و دلشوره زیادی گرفته بودم .
صبح که بیدار شدم از او خواستم که این بار را به هر طریقی که شده نرود و چون به اندازه ی کافی ادای تکلیف شده ، ما به شما بیشتر اجتیاج داریم .
در جواب گفت : خبر نداری که در جبهه علما و بزرگان و عزیزان زیادی هستند که اسلام به آن ها احتیاج دارد و من پیش آن ها هستم ، من نمی توام با این وضعیت در منزل بنشینم .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
(راوی: همسر شهید)
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم