نوید شاهد - مادر شهید محمد ثریا، پیش از تولد فرزندش در عالم رویا خود را در صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس(ع) می بیند که در آنجا یک نفر به او می گوید: شما سه فرزند پسر دارید اولی سینه زَن، دومی زنجیر زَن و سومی سقای حضرت اباالفضل العباس(ع) می شود که همین طور هم شد.»

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، یکم بهمن ماه 1330 در خانواده (ثریا) فرزندی به دنیا می آید که نامش را «محمد» می‌گذارند. محمد بسیار مهربان و دلسوز بود. با عشق و علاقه زیاد وارد جبهه های جنگ می شود تا از آب و خاک وطن خود دفاع کند که در نهایت در تنگ حاجیان مورد اصابت گلوله دشمن قرار می گیرد و به شهادت می رسد. در ادامه به گفتگو با «فاطمه ثریا» خواهر شهید «محمد ثریا» نشسته ایم که تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:

خواب عجیب مادر شهید محمد ثریا، قبل از تولد فرزند!

نوید شاهد کرمانشاه: لطفا در ابتدا "شهید محمد ثریا " را معرفی کنید.

فاطمه ثریا: محمد در بروجرد متولد شد تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و سپس دبیرستان را در رشته برق با موفقیت به پایان رسانید. به علت هوش سرشاری که داشت مورد توجه تمامی معلم های خود قرار گرفته بود. روحیه همکاری در او موج می زد به طوری که خیلی ها را به خود جذب می کرد و هر کس از او کمک و یاری می خواست بدون معطلی کارش را انجام می داد.

در سال 1354 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و دوره آموزشی را در پادگان همدان به پایان رساند. بعد از خدمت سربازی با شرکت در آزمون استخدامی تربیت معلمی آموزش و پرورش اسلام آباد نفر اول در رشته برق پذیرفته می شود.

شهید معلمی مسئول و با ایمان بود او شاگردان خود را تشویق می کرد تا کلاس ها را تعطیل کنند و به صفوف به هم پیوسته مردمی که در خیابان ها صدای تکبیرشان بلند بود علیه رژیم شاه بپیوندند. خودش در اولین راهپیمایی که در قم صورت گرفته بود شرکت داشت.

نوید شاهد کرمانشاه: از علاقه شهید به محیط خانه و خانواده بگویید.

فاطمه ثریا: محمد عاشق خانواده بود من و خواهر و برادرانم را خیلی دوست داشت و این دوست داشتن از طرف ما هم متقابل بود به همه ما احترام می گذاشت. زمانی که پدرم بیمار و در بیمارستان بستری بود تا آخرین لحظه از او نگهداری کرد. اوایل جنگ بود که پدرم فوت می کنند محمد تا چهلمین روز درگذشت پدر عزاداری کرد از آنجا که وجود خود را در جبهه لازم و ضروری می دانست خود را به ارتش جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد و به جبهه تنگه حاجیان اعزام شد.

نوید شاهد کرمانشاه: شهید ثریا چطور به شهادت رسیدند؟

فاطمه ثریا: در جنگ تحمیلی حضور رزمندگان به دو مرحله تقسیم شده بود یکی حضور در خط مقدم و دیگری پشت جبهه. گویا محمد یک بازه ی زمانی را در یک عملیات شرکت می کند و به پشت جبهه برای استراحت برمی گردد در این حین فرمانده اعلام می کند که به تنگه حاجیان حمله شده هرکس می خواهد بماند و کسانی که داوطلب هستند همراه ما بیایند محمد با آن گروه می رود همین که به منطقه می رسد در تاریخ 17 دی 1359 کلمه یا ابالفضل العباس را می گوید و سرش را از تانک بیرون می آورد که تیراندازی کند یک گلوله مستقیم به پیشانی محمد می خورد و پیشانی اش از بین می رود و دوباره به کف تانک باز می گردد. همرزمانش به او می پیوندند در همین هنگام به یکی از دوستانش می گوید اگر تکه ای هم از من به جا ماند به دست مادرم برسانید و دیگر اینکه به خواهرزاده کوچکترم قول داده ام برایش عروسک بخرم اگر من نبودم برایش ببرید که به قولم عمل کرده باشم.

نوید شاهد کرمانشاه: موضوع مهمی از شهید در ذهنتان مانده که بخواهید بگویید.

فاطمه ثریا: مادرم هنوز محمد را به دنیا نیاورده بود که خواب می بیند در کربلا حضور دارد همین که می خواهد به زیارت حضرت ابالفضل العباس برود یک نفر به او می رسد و می گوید چند لحظه پشت میله ها بمانید تا برگردم. همین که بر می‌گردد می گوید شما سه فرزند پسر دارید اولی سینه زن، دومی زنجیر زن و سومی سقای حضرت اباالفضل العباس می شود که همین طور هم شد. محمد فرزند پسر سوم بود زمان هایی که به مسجد می رفت به عزاداران امام حسین (ع) آب می داد و همان طور که همرزمانش برایمان گفته بودند با گفتن کلمه یا ابالفضل العباس (ع) به شهادت می رسد.

نوید شاهد کرمانشاه: از حال و هوای روزی که خبر شهادت را برای مادرتان آوردند بگویید.

فاطمه ثریا: در سال های آغازین جنگ، خانواده ها از وسایل ارتباطی نظیر تلفن برخوردار نبودند یک گاراژ نزدیک منزل ما بود که با آنجا تماس گرفته بودند و خبر شهادت محمد را میدهند همسر خواهرم را صدا زدند. ما با خواهرم در یک خانه زندگیمی کردیم مادرم از همسر خواهرم سوال پرسید خبری از محمد شده، او ابتدا چیزی نگفت اما مادرم می دانست که اتفاقی افتاده است. همین که خبر شهادت محمد را شنیدیم هیچکدام از اعضا خانواده آرام و قرار نداشتیم. سه روز تمام من و خواهر و برادرانم چیزی نخوردیم اما مادرم بسیار صبور بود و ما را دلداری می داد و می گفت محمد شهادت را دوست داشت در راه خدا قدم برداشته نباید ناراحت باشید قامتتان را در برابر دشمن راست نگه دارید و اشک نریزید.

انتهای پیام/

تهیه و تنظیم: شهرزاد سهیلی

 

 

   

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده