زندگی نامه/ خاطره ای از پیاده روی شهید کاکایی؛
دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۰۴
نوید شاهد ـ در کتاب سبز قامتان، مادر شهید کاکایی از فرزندش اینگونه تعریف می کند: یک بار برای دیدار حضرت امام قدس سره از فاو تا جماران را با هیئت رزمندگان اسلام پیاده طی کردند و در میان راه در قم توقفی یک روزه داشتند؛ در این فاصله او به خانه آمد. کف پاهایش تاول زده بود. به او گفتم مادر شما این همه انرژی و نیرو صرف کردید و آمدید به جای آن می توانستید در منطقه کارهای دیگری بکنید. گفت: «مادر ما به عشق امام آمده ایم.» در ادامه زندگی نامه و خاطرات شهید ابوالفضل کاکایی را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید ابوالفضل کاکایی در تاریخ 1352/07/13 در شهر مقدس قم، دیده به جهان گشود. در دامان پر مهر و محبت مادر و پدرش رشد یافت و درس خود را تا کلاس دوم راهنمایی ادامه داد. همزمان با تحصیل در مغازه میوه فروشی مشغول به کار شد. با فرا رسیدن روزهای پر جنب وجوش انقلاب لحظه‌ای از فعالیت‌های سیاسی غافل نبود و در راهپیمایی ها و تظاهرات حضوری مستمر داشت. چندین بار تحت تعقیب گارد رژیم قرار گرفت و با مخفی شدن در منازل همسایه ها یا زیر پل از دست ماموران ساواک فرار کرد. پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی تصمیم گرفت تا در این امتحان الهی شرکت کند. اما چون دو برادر ابوالفضل راهی جبهه‌های نبرد شده بودند مادر رضایت نمی داد و از او می خواست تا آمدن برادرانش صبر کند. تا اینکه دست او با دستگاه برش چوب صدمه دید و این حادثه باعث شد که مادر راضی به جبهه رفتن او شود؛ اما سن کم ابوالفضل مانع دیگری بود تا اینکه بلاخره تلاش زیاد و گریه، با اصرار او باعث شد تا به او اجازه اعزام دهند. او سه سال حضور پراکنده و دوسال مستمر در جبهه ها داشت.

خاطره ای از مادر شهید کاکایی را می خوانید؛

وقتی ابوالفضل به عنوان بسیجی در منطقه بود ۱۷ سال بیشتر نداشت. یک بار برای دیدار حضرت امام قدس سره از فاو تا جماران را با هیئت رزمندگان اسلام پیاده طی کردند و در میان راه در قم توقفی یک روزه داشتند؛ در این فاصله او به خانه آمد. کف پاهایش تاول زده بود. به او گفتم مادر شما این همه انرژی و نیرو صرف کردید و آمدید به جای آن می توانستید در منطقه کارهای دیگری بکنید. گفت: «مادر ما به عشق امام آمده ایم.» یکبار برادر ابوالفضل برای دیدن او به جبهه رفت اما او در منطقه نبود. فرمانده به برادرابوالفضل می گفت: «بیا دور این تپه قدم بزنیم تا بیاید.» به محض حرکت مورد هجوم رگبار قرار می گیرند. مجبورمی‌شوند برگردند. در این هنگام ابوالفضل را می‌بیند که حوله ای به دور خود پیچیده و روی زمین دراز کشیده و با تیربار کار می کند. آری او با اینکه در حمام بوده وقتی متوجه شلیک آتش دشمن می‌شود با سراسیمگی بیرون می‌آید و به دفاع می‌پردازد. ابوالفضل مغازه میوه فروشی داشت و به افراد مسن و مستضعف که قدرت خرید نداشتند میوه رایگان میداد.

شهید ابوالفضل کاکایی، در تاریخ 1366/11/02، در دوران سربازی در دفاع از خاک کشور ایران و مبارزه با رژیم بعث عراق پرداخت. پس از سه سال حضور پراکنده و دوسال مستمر در جبهه ها به ندای ارجعی الی ربک پاسخ داد و در خاک شلمچه به درجه رفیع شهادت رسید. پیکر پاک و مطهر این شهید رستگار،‌ در گلزار شهدای علی بن جعفر استان قم به خاک سپرده شد.

پیاده و با پاهای تاول زده به استقبال یار راهی شد

پیاده و با پاهای تاول زده به استقبال یار راهی شد

پیاده و با پاهای تاول زده به استقبال یار راهی شد

پیاده و با پاهای تاول زده به استقبال یار راهی شد

پیاده و با پاهای تاول زده به استقبال یار راهی شد

منبع: مجموعه کتابهای بنیاد شهید استان قم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده