شهامت شهید «محمد حسنی» در برابر رژیم پهلوی
به گزارش نوید شاهد استان قم، در سال ۱۳۵۰ شهید محمد حسنی در شهر مقدس قم به دنیا آمد و در یک خانواده ساده و مذهبی پرورش یافت. پس از راهیابی به مدرسه تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی به پایان رساند و در کنار پدر به کار کشاورزی مشغول شد و پس از شهادت برادر بزرگترش شهید حسنی که در جنگ تحمیلی به لقاء الله پیوست همیشه انتظار شهادت را می کشید و می گفت: کاش من هم بتوانم مثل آنها جانم را تقدیم راه اسلام کنم.
وقتی برای خدمت سربازی به زاهدان اعزام شد، از اینکه فرصت یافته بود تا در برابر سوداگران مواد مخدر مبارزه کند بسیار خوشحال بود و احساس میکرد که هر لحظه به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه اسلام است نزدیکتر میشود.
پدرش در نامههایی که برای او می نوشت وی را به ایستادگی در برابر ظالمان و ستمگران تشویق میکرد. عشق به شهادت وجود محمد را فرا گرفته بود که مدتها در اندیشه ی وصال بود.
در اواخر عمر ننگین حکومت پهلوی، محمد که بیش از هفت سال نداشت، در مقابل ماموران و بی هیچ واهمهای بالای پشت بام خانه می ایستاد و در حالی که سنگ در دست داشت با صدای بلند شعار میداد. او هیچ توجهی به سلیقه های مکرر به سربازان نداشت و مأموران هم بدون توجه به سن کم محمد خانه را به رگبار بسته بودند.
هرگاه محمد از منطقه با خانواده تماس می گرفت با ملایمت و آرامش خاصی صحبت می کرد و به خاطر شهادت برادرش سعی می کرد که دل پدر و مادرش را تسکین دهد.
یک بار به پدرش گفت: پدر جان میدان جنگ همیشه به دست نمیآید و مرد میدان و سرباز اسلام را باید در جنگ شناخت. دلش میخواست مثل برادرش، به جهاد در راه خدا بپردازد.
در یکی از نامه ها به مادرش شعر زیبایی را سروده است:
«مادرم ای باغ پر بار بهار !
ای لطف باران سحر !
ای اشک من ! ای درد من !
بگذار تا بار دگر ، سر در میان بازوان
قلبم بر روی سینه ات
دست در گریبانت برم
شاید دوباره در میان بوسه ها
شاید دوباره در میان اشک تر
شاید دوباره از صدای گرم تو آرام گردم این سخن در سینه ام، خرم تنم
درد شبم را با که گویم جز نسیم
آن که از باغ آورد بر من نسیم.»
سر انجام در روز سوم تیر ماه ۱۳۷۲، در حین انجام وظیفه در زاهدان به آرزوی دیرینه اش دست یافت و به دیدار حق شتافت.
پیکر پاک و مطهر این شهید والا مقام در گلزار شهدای امام زاده ابراهیم آرام گرفته است.
منبع: کتاب سبز قامتان