«به پدر و مادر اُف نگویید»
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید سيدحسن میری در سال 1346 در شهر خون و قيام قم به دنيا آمد. دوران كودكي را در دامان مادر و پدري مهربان و متدين پشت سر گذاشت و در سن هفت سالگي وارد دبستان شد و تا كلاس ششم ابتدايي درس خواند.
وقتي در وجودش علاقه به تحصيل را نديد، ترك تحصيل كرد. كمي بعد وارد بسيج شد.
با فعاليت مداوم در پايگاه مقاومت و پستهاي شبانه در راستاي تحقق اهداف انقلاب كوشيد.
سيدحسن فردي مهذب، متدين، بي تكبر و ساده زيست بود. هرگز بر سرِ سفرهي رنگين نمينشست و از تجملات گريزان بود.
با كودكان مهربان و بسيار خوشاخلاق بود.
در نظرش خانواده و اقوام جايگاه بالايي داشتند.
هميشه جوياي احوال خويشان بود و عامل واقعي اين آيه از قرآن بود كه «به پدر و مادر اف هم نبايد گفت.» اخلاص از خصوصيات بارز اخلاقي سيدحسن بود و هيچگاه ريا نمی كرد.
16 يا 17 ساله بود كه با فرمان امام خميني(ره) مبني بر پركردن جبه ها از طرف بسيج عازم جنگ شد. وقتي پدرش به او گفت: «دوست دارم تا زنده ام شما سرو سامان بگيريد.» جواب داد: «فعلاً مهمترين مسأله جنگ است! ما بايد برويم.»
اول در جبهه بسيجي بود؛ تا اينكه با رسيدن زمان خدمت سربازي به عنوان سرباز وظيفه عازم جبه نبرد شد. پس از چند ماه در منطقه ي جنگي شلمچه در عمليات كربلاي پنج در بيست و سوم دي ماه 1365، از ناحيه پشت سر مورد هدف واقع شد و به فيض عظماي شهادت نايل شد.
از زبان مادر شهید می خوانید؛
چشم هایم
حد و مرزي براي محرم و نامحرم قائل بود.بسيار مراعات ميكرد.
يك بار كه تازه از منطقه به مرخصي آمده بود، با عده اي از اقوام در جايي جمع بودم كه پدرش از سيدحسن خواست از شيشه بيرون را نگاه كند. سيدحسن گفت: اگر سرم را بلند كنم نگاهم به دخترعمه ام مي افتد كه روبه روي من نشسته است.
برگشت شبانه
سيدحسن دفعه ي آخري كه به مرخصي آمد، شب جمعه بود كه به قم رسيد. با اينكه كليد در خانه را داشت، براي مراعات حال پدر و مادرش و خانواده به حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله عليها) رفت. صبح زماني كه همهه ي اعضاي هيأت در خانه ی آنها مشغول خواندن دعاي ندبه بودند، وارد خانه شد.