زندگی نامه/
سه‌شنبه, ۰۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۷
در زندگی نامه شهید ابوالفضل یوسفیان آمده است: خدایا شکر، من شهادت را می طلبیدم، ولی تو این را به من عطا کردی و من در مقابل مشیت و تقدیر تو فقط شکرانه ات را به‌جای می‌آورم. در ادامه وصیت نامه این شهید والامقام را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید ابوالفضل یوسفیان در تاریخ یکم خرداد ماه 1341، در روستای کهنه رود بخش خلجستان قم دیده به جهان گشود.

وی دوران کودکی را در همین روستای سرسبز و با طراوت سپری کرد و تحصیلات خود را تا پایان مقطع راهنمایی خواند و سپس به تهران عزیمت جست.

در شهر تهران به کارهای فنی سماور سازی و چراغ سازی مشغول شد.

وقتی موعد خدمت سربازی او شد به دلیل اینکه نقصی در یکی از پاهای او وجود داشت او از خدمت معاف گردید؛ هر چند اگر سالم هم بود در دوران رژیم پهلوی هیچگاه خدمت نمی کرد.

ابوالفضل یکی از دشمنان حکومت منحوس طاغوت پهلوی بود و حتی در برپایی گوناگون تظاهرات و بخش اعلامیه و اطلاعیه های امام علیه رژیم پهلوی از هیچ فعالیتی فروگذاری نکرد.

او برای دیگر برادرانش مانند پدری مهربان بود و برای آنها هر کاری که ممکن بود انجام می داد تا خلاء آن پدر را در این خانواده حس نکنند.

جنگ شروع شد، ابوالفضل با حالت عجیب یکباره آتش غیرتش شعله ور شد و همه کار و زندگی خود را برای دفاع از میهن اسلامی و امام و قرآن و نوامیس کشور عزیزمان رها کرد.

یک دستگاه خم کاری را در آن زمان فروخت و به حساب جبهه و امام واریز کرد.

در مجموع، سه الی چهار نوبت راهی جبهه‌های نبرد شد و سلاح خود را به روی دشمن و بعثی نشانه رفت و برای بار دوم که به جبهه رفت از ناحیه ران پا و کتف به حالت شدید بر اثر ترکش خمپاره مجروح گردید.

او مدتی تحت درمان بود و مدتی را در بندرعباس در یکی از بیمارستان‌های آنجا مداوا شد؛ ولی هنوز بهبودی کامل نیافته بود که عازم رفتن به جبهه شد.

هر چه را به او گفتیم که از این کار منصرف شود، فایده ای نداشت و مصمم بود که در جبهه باشد. هنوز مدتی از آخرین اعزام او نگذشته بود که در عملیات والفجر ۴، واقع در خوزستان بر اثر موج گرفتگی شدید به عقب برگشت. این حالتی که بر او از این به بعد داشت تا ۹ سال مدام ادامه داشت.

شهید ابوالفضل یوسفیان پس از اینکه حالت موج گرفتگی اش به حالت عادی تبدیل می‌شد، دائماً اظهار پشیمانی، شرمندگی و درخواست بخشش داشت.

هر گاه به حالت عادی اش را می دید، دستان خود را به نشانه شکر و رضایت از تقدیر الهی به آسمان بالا می برد و می گفت: خدایا شکر من شهادت را می طلبیدم، ولی تو این را به من عطا کردی و من در مقابل مشیت و تقدیر تو فقط شکرانه ات را به‌جای می‌آورم.

وی سرانجام پس از سالها مشقت در تاریخ هجدهم خرداد ماه 1371، به شهادت رسید و پیکر پاک آن شهید صبور را بنا به سفارش خودش در روستای کهنه رود به خاک سپردند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده