یاری شهید «سید حسن مشکاتی» همواره در زندگیام جاریست
به گزارش نوید شاهد استان قم، به مناسبت هفته کتاب، کتابخوانی و کتابداری نوید شاهد قم سراغ یکی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس رفته است تا گفتگویی از ایثار و شهادت را در معرض عموم قرار دهد.
زهرا عسگری کاشی در سال 1381، در یک خانواده مذهبی در شهر قم متولد شد و از همان سنین کودکی استعداد او در زمینه نویسندگی مورد توجه اطرافیان قرار گرفت. او که فرزند دوم یک خانواده دو فرزندی است در خانوادهای پرورش یافت که به جهت شغل پدر که یک سپاهی بود، از همان ابتدا با فضای جنگ و دفاع مقدس آشنا می شود. او که در رشته طراحی دوخت در هنرستان درس خوانده، علاوه بر فعالیت در این زمینه نزدیک به دو سال است که با شرکت در کلاسهای نویسندگی، سعی در شکوفا کردن استعداد خود دارد تا به عنوان نویسنده جوان حوزه دفاع مقدس نقش آفرینی کند. در ادامه ماحصل این گفتگو را میخوانید.
نوید شاهد قم: چه شد که وارد حیطه نویسندگی دفاع مقدس شدید؟
عسگری: تنها شهید خانواده ما دایی بزرگوارم شهید سید حسن مشکاتی است که برای همه خانواده بسیار عزیز و مایه فخر و مباهات است و من همیشه دوست داشتهام کاری برای او انجام دهم تا نامش ماندگار باشد، البته قبل از من یکی از پسرخاله هایم برای جمع آوری خاطرات ایشان تلاش کرده بود، ولی کار را به سرانجام نرساند و دلیل آن را این عنوان کرد که دایی شهیدمان سید حسن مشکاتی دوست دارد که گمنام باقی بماند؛ اما من در این خصوص قانع نشدم و تصمیم گرفتم اجازه این کار را از خود دایی بگیرم. یک سال پیوسته سر مزار دایی رفتم و از ایشان تقاضا کردم که خودش راه را به من نشان دهد و نهایتا پس از یک سال، نوشتن کتاب در مورد داییام شهید سید حسن مشکاتی را آغاز کردم.
نوید شاهد قم: در مورد دایی شهیدتان بفرمایید؟
عسگری: «شهید سید حسن مشکاتی» در سال 1342 و در زمان مبارزات انقلابی در حالی متولد شد که به جهت سرباز فراری بودن پدرش مجبور شدند شناسنامهاش را به نام فامیلی مادرش یعنی مشکاتیان بگیرند. این شهید بزرگوار که هنرمندی مُنَبَت کار و فرزند اول یک خانواده پرجمعیت و مذهبی بود، در سال1361 درحالی به شهادت رسید که تنها 19 سال داشت.
این یعنی 20 سال پیش از بدنیا آمدن من ایشان به شهادت رسیدهاند، ولی به جرات میتوانم بگویم که همیشه حضور معنوی ایشان را در خانواده و به ویژه برای خودم احساس کردهام.
در خانه پدری ام تابلو عکسی هست که دایی شهیدم را به همراه دایی دیگر و پدربزرگم نشان میدهد. این عکس عجیب برای من زنده است و هر وقت به آن نگاه میکنم احساس میکنم که دایی شهیدم با نوعی لبخند توام با جدیت مرا نگاه می کند و با من حرف می زند. به نظرم این که می گویند شهدا زنده هستند، برای من در این تابلو به معنای واقعی تجلی پیدا می کند.
خانواده و همچنین دوستان شهید سید حسن مشکاتی او را شخصیتی چند بُعدی میدانند، به گونهای که همانطور که به واجبات دینی خود عمل می کرده، در عین بسیار به ظاهر خود می رسیده و انسان بروز و خوش مشربی هم بوده است. به عنوان مثال در زمانی که افراد معدودی در قم رادیو داشتند و به سینما می رفته اند، او با وجود مخالفت های پدرش هم رادیو گوش می کرده و هم به سینما می رفته است و در واقع بُعد دینداری و بروز بودن را در کنار هم داشته است.
شهید سید حسن مشکاتی را همه به عنوان شخصی بسیار مهربان و دوستدار خانواده می شناختند، به گونهای که حتی در دوران کودکی نیز این ویژگی در او کاملا مشهود بوده است. مادر بزرگوار شهید نقل می کند که اگر با همسرم بحثی می کردم و قهری بین ما پیش می آمد سید حسن نمی گذاشت به خانه پدرم بروم و مرا در خانه نگه می داشت و تمام تلاشش را می کرد تا ما را آشتی دهد.
از دیگر ویژگیهای شهید که همگان اذعان دارند این است که او به اصطلاح دستِ کمک داشته است و این خصلت از کودکی با او همراه بوده است، به گونهای که یکی از دوستانش روایت کرده بود بارها در میان بازی همه را متوقف می کرد و مثلا بار رهگذری را به خانهاش می رساند و بازمیگشت و عجیب این که در زمان شهادتش نیز دستانش با گلوله خمپاره کاملا قلم شده بود و این انسان را یاد این سخن میاندازد که خداوند هر چیز زیبایی به انسان هدیه میدهد، به زیباترین شکل ممکن آن را پس می گیرد.
اما درخصوص این که شهید تا چه حد مورد اعتماد و اطمینان مردم در منطقهای که به شهادت رسید یعنی سرپل ذهاب بودهاند، بارها از دوستان او شنیدهایم که مردم سر پل ذهاب به سادگی کسی را به عنوان امام جماعت نمی پذیرفتند، اما پشت سر این شهید به نماز می ایستادند و امروز هم اگر قدم در سر پل ذهاب بگذاری هنوز آثار و نشانه های شهید مشکاتی به صورت بنر آنجا وجود دارد و هنوز مردم او را به عنوان یک قهرمان دفاع مقدس به یاد دارند و این درحالیست که متاسفانه این شهید بزرگوار نظیر بسیاری از شهدای مدفون در قبرستان شیخان در شهر خودش قم گمنام است.
در مورد نحوه شهادت شهید سید حسن مشکاتی یکی از دوستان نزدیکش اینطور عنوان می کند که گویا از شهادتش آگاه بود، چنان که قبل از شهادت در سنگر با من خداحافظی کرد و پس از گذشت چند دقیق با اصابت خمپاره و تیر گرینوف به سینه، در حالی که دستش قلم شده بود به شهادت رسید.
پس از شهادتش، پدر بزرگوار این شهید نام پسر تازه متولد شده دیگرش را به یاد پسر شهیدش سید حسن می گذارد و جالب آن جاست که این فرزند از نظر روحیه و اخلاق و رفتار بسیار به برادر شهیدش شبیه است و یاد او را برای خانواده و دوستان زنده نگه می دارد.
نوید شاهد قم: در مورد دایی شهیدتان چه فکر می کنید؟
عسگری: اساسا شخصیت افراد برای من بیشترین اهمیت را دارد و در کتاب هایی هم که می خوانم همیشه به شخصیت افراد توجه دارم. در مورد دایی شهیدم براساس شناختی که دارم، فکر می کنم اگر امروز بود به عنوان محکمترین تکیه گاه و یک دوست همواره کنارم بود.
شخصیتی که در عین جدیت، بسیار گرم و مهربان است و همیشه و در سخت ترین شرایط و حتی زمانی که مرتکب خطایی شده ام، روی کمک کردنش می توانم حساب کنم.
نوید شاهد قم: در مورد کتابی صحبت کنید که در مورد شهید سید حسن مشکاتی نوشتهید؟
عسگری: این کتاب با نام «مست لبخندت» در 64 صفحه مراحل اولیه چاپ خود را پشت سر گذاشته و آماده چاپ با تیراژ بالا شده است. نام کتاب را از تصویر قاب شده شهید «سید حسن مشکاتی» بر دیوار خانه مادر بزرگم گرفتم که از کودکی با حال و هوای آن خانه، درهم آمیخته بود و از همان دوران وقتی به آن نگاه می کردم، مسیر درست و غلط را به من نشان می داد.
نوید شاهد قم: تا به حال شده چیزی از دایی شهیدتان درخواست کنید؟
عسگری: بسیار این موضوع اتفاق افتاده؛ در واقع بهتر است بگویم من در همه اتفاقات مهم زندگیام، از دایی شهیدم کمک خواستهام و این کمک همیشه در زندگیام جاری بوده است. ممکن است درخصوص شکل یا زمان این کمک توضیح دقیقی نداشته باشم، ولی باور دارم همواره به بهترین حالت ممکن رخ داده است.
نوید شاهد قم: درخواستتان در این لحظه از شهید سید حسن مشکاتی چیست؟
عسگری: تنها چیزی که در این لحظه آرزو دارم عاقبت بخیری است و از ایشان درخواست دارم که برای عاقبت بخیری من دعا کنند.
نوید شاهد قم: کتابتان را به چه کسی تقدیم می کنید؟
عسگری: قطعا پیش از همه به دایی شهیدم تقدیم می کنم و امیدوارم جانب امانت را در نوشتن این کتاب رعایت کرده باشم و مورد قبول دایی عزیزم باشد. پس از آن نیز به پدربزرگ و مادربزرگم و همه دوستداران شهید سید حسن مشکاتی تقدیم می کنم.