«محمد» پروانه‌سان بال و پر سوزاند

شهید «محمد حمزه‌ئی» پنجم فروردین ۱۳۴۶ در روستای طاق از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. چهار ساله بود که پدرش را از دست داد. زیر سایه مادری دلسوز، کودکی و نوجوانی را گذراند. به جبهه اعزام شد. در منطقه مردانه جنگید و سپس یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۷ پروانه‌سان بال و پر سوزاند.

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید محمد حمزه‌ئی» فرزند علی‌اکبر و عذراخانم، پنجم فروردین ۱۳۴۶ در روستای طاق از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. علی‌اکبر مرد باصفا و زحمت‌کش، اولین فرزندش را در آغوش کشید. پیشانی بلند پسر را پدرانه بوسید و در طلب لقمه‌ای نان حلال، پتک همت بر سر سنگ سخت معدن گرفت.

«محمد» پروانه‌سان بال و پر سوزاند

زیر سایه مادری دلسوز کودکی را گذراند

محمد سرخوش از طعم شیرین عشق و مهربانی، تازه چهار بهار را گذرانده بود که سایه سنگین بی‌پدری بر کانون پر از مهر خانواده‌اش خیمه زد و دست خزان، روز‌های سبزش را به غارت برد. او ماند و مادری که هم عشق بود و هم احساس. مادری که کمر همت را مردانه بست و در مزرعه و خانه این و آن کارگری کرد تا یک‌دانه پسرش را مرد بار آورد.

محمد در کنار مردم باصفای روستا زیر سایه مادری دلسوز، کودکی را گذراند. در مدرسه ناصرخسرو روستا تحصیلات ابتدایی را به پایان برد و برای گذراندن دوره راهنمایی عازم دامغان شد. سالی را با سختی و مشقت رفت وآمد کرد و دیگر درس نخواند و کمک احوال مادر شد. سر کوره، کار کرد تا آب دیده شد. پخته شد و مردانه گشت. هجدهم آبان ۱۳۶۵ برای گذراندن دوره سربازی به پادگان آموزشی میاندوآب رفت. سه ماه آموزشی را گذراند و پس از آن برای هفت ماه به آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز اعزام شد. بعد از گذراندن این دوره عازم منطقه دهلران شد.

اگه بدونی اونجا چه خبره!

مادر محمد نقل می‌کند: «دوتایی توی حیاط، گرم گفت‌‌و‌گو بودیم. محمد دستش را دراز کرد، چند تا آلوچه چید. گفتم: محمدجان! اینا هنوز نرسیده، صبر کن ان‌شاءالله تا دفعه دیگه که بیای زرد و رسیده شده. محمد لبخند زد و گفت: فکر نکنم دیگه عمرم کفاف بده! این دفعه که برم دیگه برگشتی نیست. گفتم: خدا نکنه! این چه حرفیه که می‌زنی؟! چشم به دور‌ها دوخت و گفت: اگه بدونی اونجا چه خبره!»

مدت هشت ماه در منطقه مردانه جنگید و سپس در یکی از روز‌های معطر اردیبهشت وقتی در انبار مهمات مشغول کار بود با انفجار انبار به سبب اصابت خمپاره ۱۲۰ با دیوار انبار، پروانه‌سان بال و پر سوزاند. به علت جراحت زیاد، هفته‌ای را در بیمارستان اصفهان سپری کرد و سرانجام یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۷ سوخته‌پر، به سوی یار پر کشید. پیکر پاکش را، مردم روستا با دهان روزه تشییع کردند و در شب قدر، بیست و یکم ماه رمضان در دامن کوه‌های روستای طاق به خاک سپردند.

انتهای متن/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده