همسر شهید تعریف میکند: شهید میگفت؛ زمانی که داخل سنگر بودم شخصی با لباس سفید، چهرهای پاک و زیبا و قدی بلند آمد و به من گفت؛ از سنگر خارج شو، من گفنم؛ نمیتوانم، گفت؛ تلاشت را بکن، میتوانی. من هم بلند شدم و تا خاکریز آمدم.
همسر شهید «کریم بخش حکیمی» نقل می کند: همسرم به همراه پدرش به اداره پست رفتند، نیم ساعت نگذشته بود که صدای تیراندازی از نزدیکی اداره پست به گوشم رسید. من هم به همراه مردم به سمت اداره پست رفتم و وقتی آنجا رسیدم همسرم را غرق در خون دیدم که بر زمین افتاده بود.
خانم زکیه یوسف زاده همسر شهید «اباذر جلال زاده» در بیان خاطرات خود میگوید: «تا نیمه های شب به دنبالش میگشتم و به حکومت نظامی توجهی نداشتم و با فانوس به دنبالش می گشتم...»
همسر شهید «شاه محمد صیادی» نقل می کند: در روز عاشورای سال 1373 هوا خیلی گرم بود، دو بچه خردسال با من بودند که در آن شلوغی من همسرم را گم کردم و هرچه به دنبالش گشتم پیدایش نکردم و مجبور شدم پیاده با فرزندانم به خانه بروم.
چهل روز از خاموشی چراغ زندگی بانوی فداکاری میگذرد که عمرش را وقف زنده نگه داشتن یاد شهدا، تربیت فرزندانی صبور و روایتگری حماسههای جاودان کرد. اشرف طاهر خانی، همسر شهید ، معلم ایثار و خادم بیمنت شهدای کرج، نهتنها راوی دردها و رشادتهای همسرش بود، بلکه خود نیز چراغدار راه شهیدان شد. او در سکوت و صبوری، درس عشق و مقاومت داد و امروز یادش برای همه ما که شاهد تلاشهای بیوقفهاش بودیم، نورافشان است.
همسر شهید «شیخی» تعریف میکند: زمانی که همسرم به شهادت رسید سه فرزند کوچک داشتم و یک تو راهی که پنج ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد، آنها را به سختی بزرگ کردم. در واقع همسران شهدا در نبود شوهر، برای فرزندانشان هم نقش پدر ایفا میکنند و هم مادر. در ادامه فیلم این مصاحبه تصویری منتشر می شود.
در راستای برنامه طرح سپاس، دیدار و تجلیل از همسر شهید معظم «مجتبی امیری دوماری» با حضور حجت الاسلام والمسلمین عبدالحمید رئیسی نماینده ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه، سردار میرشکاری نسب فرمانده ناو تیپ رزمی ۱۱۲ ذوالفقار قشم ،حجت الاسلام امید درویشی نماینده ولی فقیه ناو تیپ رزمی ۱۱۲ ذوالفقار این شهرستان و ابوالفضل تقیزاده قشمی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان قشم صورت گرفت.
همسر شهید تعریف میکند: شهید، مردی از جنس صداقت و راستی بود. یک روز، نزدیک به یک قابلمه طلا پیدا کرد و آن را به خانه آورد. هیچ چیز نتوانست مانع از تلاش او برای یافتن صاحب آن طلاها شود. روزها و شبها گذشت.
همسر سردار شهید «محمد حسن قاسمی طوسی» میگوید: روز آخر که میخواست به جبهه برود یکی یکی لباس هایش را میبوسیدم و تو کیف میگذاشتم آقای طوسی لبخند زد و گفت:خانم تو با لباسهای من هم حرف میزنی.
همسر شهید تعریف میکند: پس از چندین بار عمل جراحی امیدم را از دست داده بودم و گمان میکردم دیگر قادر به راه رفتن نیستم. تا اینکه یک شب همسرم را در خواب دیدم که با یک ظرف حاوی شیر برنج وارد اتاقم میشود.
همسر جانباز 70 درصد شهید «محمدرضا رضایی» میگوید: تا جایی که توانستم در کنار او رنج و سختیها را پشت سر گذاشتم و بعد از شهادتش به او قول دادم راهش را ادامه دهم.
همسر شهید «امین شیخ محمدی» میگوید همسرم تخریب چی بود و از همان اوایل ازدواج همیشه میگفت من شهید میشوم، چون مدام در جبهه هستم و باید به همسنگران شهیدم برسم. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.
همسر شهید «علی انتقامی اوریمی» میگوید: آخرین باری که میخواست برود جبهه میگفت؛ من تا ۲۱ روز دیگر برمیگردم، در نامهاش هم نوشته بود که من ۲۱ روزه برمیگردم، ۲۱ روز شد و به شهادت رسید و درست بعد از ۲۱ روز جنازهاش را آوردند.
شهید «صیدحسن فیض الهی» از شهدای بسیجی استان ایلام است که فروردین ۱۳۶۶ در منطقه مرزی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید میگوید: «همسرم قرار بود بعد از ده روز از رفتنش به جبهه برگردد، اما پیکرش به خانه برگشت». در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر میشود.
همسر شهید تعریف میکند: او با فرزندانش بسیار مهربان بود؛ برایشان کتاب داستان میخرید و همیشه برایشان میخواند. سورههای قرآن و نماز را از همان کودکی به آنها یاد میداد و میگفت؛ بچهها باید از کودکی با این مسائل آشنا شوند. همیشه بر نماز خواندن فرزندانش تأکید داشت.
همسر شهید تعریف میکند: کمک به دیگران را دوست داشت و همیشه به اندازه توانش به نیازمندان کمک میکرد. گاهی که در ایستگاه شهید میرزایی به عنوان جانشین فرمانده مشغول بود، از من میخواست غذایی آماده کنم تا برای سربازان ببرد.