نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / محمدحسن خالصی / متن / خاطره / خاطرات

وظیفه‌ام مهمتر بود

از در محوطه که وارد شد، دویدم. هر چه پرسیدم، حرفی نزد. فقط با اشاره دست من را آرام کرد. بعد از بستن زخم‌های دست و صورتش، دوباره از او سوال کردم. 

گفت: «برای کاری به محله‌ای رفتم. جوون‌ها به من مشکوک شدن و من رو کتک زدن.»

گفتم: «پسرجان! اگه می‌دونستن که تو پاسداری، جرأت نداشتن این طوری تو رو کتک بزنن.»

گفت: «من باید مأموریتم رو هر طوری بود انجام می‌دادم. اگه اون جوون‌ها می‌فهمیدن، نمی‌تونستم کارم رو بکنم. وظیفه‌ام مهمتر بود.

(به نقل از دوست شهید، محمد سمندی)


با این وضعش می‌خواد بره جبهه

گفت: «هوا تاریک شده. با موتور اومدم میدان امام. برق شهر قطع شد و خیابان‌ها تاریک بود، بعد هم یک ماشین زد به من.»

مادربزرگ گفت: «با این وضعش حالا می‌خواد بره جبهه.» 

گفتم: «دایی! این طوری اونجا چکار می‌تونی بکنی؟»

مادربزرگم حرفم را تأیید کرد و گفت: «با این کتف شکسته چهار نفر باید از او مراقبت کنن.»

هفته بعد برای سرزدنش رفتم ولی نبود. مادربزرگ گفت: «توی این یکی دو هفته با هزار زحمت این جا نگه‌اش داشتم، اما آخرش رفت؟»

(به نقل از خواهرزاده شهید، محمود نیک‌روش)


موانع دشمن مثال تار عنکبوت است

برای گشت تا چند متری دشمن می‌رویم، ولی دشمن آنقدر کوردل است که اصلا متوجه نیروهای اسلام نمی‌شود. همیشه دشمن، از اسلام و قرآن ترس داشته‌است، نه از من و تو با اسلحه ما، فقط از ایمان ما به خدا می‌ترسد. دشمن در منطقه آنقدر از نیروی خود اطمینان ندارد که آنها را سرِ پستی بگذارد. 

دشمن تا آنجا که بتواند به خیال خام خود، مانع جلوی نیروی اسلام درست می‌کند. دشمن کوردل باید بداند که این‌ها مثل تار عنکبوتی هستند و نمی‌توانند در برابر قدرت الهی بایستند. همه با یک الله اکبر از هم پاشیده می‌شوند. 

ملت مسلمان! این را بدانید تا به حال هر چه پیروزی به دست قوای مسلمان آمده، همه از قدرت الهی بوده‌است.

(برگرفته از دست‌نوشته شهید)