«یکی از دوستانم که به منزل من رفت‌وآمد داشت به اهالی قصر شیرین اطلاع داد که ما در منزل‌مان عکس امام را قاب کرده و بر روی دیوار اتاق نصب کرده‌ایم. با انتشار این خبر، مردم غافل‌گیرانه به پشت در خانه ما هجوم آوردند. وقتی در را باز کردم عده‌ای از روی هیجان و خوشحالی با من روبوسی کردند و اجازه ورود خواستند. آن‌ها با دیدن تصویر امام به گریه افتادند، دست‌به‌دست چرخاندند و بوسیدند و صلوات فرستادند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که در آستانه ایام‌الله دهه‌فجر تقدیم حضورتان می‌شود.

عکس امام!

به گزارش  نوید شاهد استان قزوین، «منوچهر (علی‌اصغر) مهجور»، متولد ۱۳۲۶ در قزوین است و از فرماندهان دوران دفاع مقدس، فرمانده اولیه تیپ ۱۷ قم و معاون عملیات سپاه بانه در جنگ تحمیلی به شمار می‌رود. وی که هشت سال مدیرکل بنیاد جانبازان قزوین نیز بود، پدر شهید مجید مهجور و برادر شهید جواد مهجور است و تنها دارنده نشان فتح در استان قزوین از سوی رهبر معظم انقلاب می‌باشد.

منوچهر (علی‌اصغر) مهجور روایت می‌کند: بعد از شکست ارتش شاهنشاهی در برنامه‌های جاوید شاه، ترس مردم به کلی ریخت و حتی افرادی که از روی محافظه‌کاری در تظاهرات شرکت نمی‌کردند نیز وارد گود شدند. بدین ترتیب تظاهرات باشکوه‌تر به اجرا درمی‌آمد و مردم با دل و جرأتی که به دست آورده بودند خواستار عکس امام نیز شدند تا در راه‌پیمایی‌ها با خود حمل کنند.

بسیاری از مردم و چه شناختی از آرمان‌های امام‌خمینی داشته‌اند هنوز تصویری از ایشان ندیده بودند. علت این بود که اغلب اهالی قصرشیرین و دیگر شهر‌های کردنشین از امکانات رفاهی محروم بودند و به تلویزیون دسترسی نداشتند. عده‌ای هم که دستشان به دهانشان می‌رسید بنا بر اعتقادات مذهبی از خرید آن خودداری می‌کردند.

از سویی دیگر به‌خاطر جو خفقان حاکم بر جامعه و کنترل شدید ساواک، تصاویر امام سانسور می‌گشت و عده‌ای دربه‌در به‌دنبال عکس ایشان بودند. یکی از دوستانم که به منزل من رفت‌وآمد داشت به اهالی قصر شیرین اطلاع داد که ما در منزل‌مان عکس امام را قاب کرده و بر روی دیوار اتاق نصب کرده‌ایم.

با انتشار این خبر، مردم غافل‌گیرانه به پشت در خانه ما هجوم آوردند. وقتی در را باز کردم عده‌ای از روی هیجان و خوشحالی با من روبوسی کردند و اجازه ورود خواستند. آن‌ها با دیدن تصویر امام به گریه افتادند، دست‌به‌دست چرخاندند و بوسیدند و صلوات فرستادند. آن وسط چند نفری اصرار کردند عکس را به آن‌ها بفروشم. حاضر بودند هر قیمتی بپردازند و مرتب نرخ را بالاتر می‌بردند.

آن تصویر برای من ارزش معنوی زیادی داشت و با یک هزار دردسر و پنهانی به واسطه یکی از دوستان امینم تا تهیه کرده بودم. عکس را گرفتم و تصویر امام را از قاب خارج کردم. سپس آن را در روزنامه‌ای پیچیدم و بعد از کلی سفارش که حتما بعد از کپی بازگردانند، تحویل‌شان دادم.

مردم با خوشحالی از خانه ما رفتند و از آن به بعد این عکس در هر تظاهرات و راهپیمایی که برگزار می‌شد در دست‌های مردم یا بر روی شیشه‌های اتومبیل‌ها در ابعاد بزرگ و کوچک در نمایش بود.

منبع: کتاب مرد روز‌های بارانی (روایت زندگی علی‌اصغر مهجور از فرماندهان دوران دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده