شهید سلیم ربیعی
در سال 1343 در خانواده ای مومن که بر اساس ولایت اسلام و اهل بیت ( ع ) او را پرورش داده بودند ،رشد کرد. مادرش اثر بسزایی در سلوک رفتاری و پیمودن مسیر پاک ولایت داشت و همیشه توصیه می کرد که در صف شیعیان امیر مومنین علی ( ع ) قرار گیرند.
مسئولیت خانواده را بر عهده داشت ، روزها کار می کرد و عصرها در مدرسه های شبانه درس می خواند . این موارد باعث نشد که از پیگیری ظلم و سرکوبگری رژیم غافل باشد، بلکه فطرت پاک و قلب سلیم او ،آگاهی، ایمان و تعلق خاطر فراوانی نسبت به خداوند در او ایجاد کرده بود.
مرتب به مساجد و حسینیه ها رفت و آمد می کرد و نسبت به حضور در مجالس حسینی که در آنها درس فداکاری و از خود گذشتگی می آموخت حساس بود، با جوانان مومن و متعهد که علیه رژیم ظالم فعالیت می کردند دوست بود . آنها پنهان و آشکار تا جایی که می توانستند مخالفت خود را با رژیم بیان می کردند و به خاطر فعالیتهای آنها مزدوران بعثی به محاصره حسینیه ی منطقه ای که در آن رفت و آمد می کردند، پرداختند و گروهی از آنها را دستگیر نمودند. سلیم توانست از دست آنها فرار کند.شبانه منطقه را ترک و از سوی عوامل رژیم مورد تعقیب قرار گرفت . سلیم به دنبال راه گریزی بود تا اینکه فرصت مهیا گشت و به سوریه رفت و در آنجا 6ماهی را مستقر شد . سپس به لبنان رفت و تحت آموزش نظامی قرار گرفت و پس از آن به جمهوری اسلامی مهاجرت کرد .
به نیروهای شهید صدر پیوست ودر بسیاری از عملیات جهادی آن شرکت کرد و پس از تشکیل نیروهای بدر پس از شرکت در نهمین دوره در تاریخ 6/5/1363 به آنها ملحق شد ودر بسیاری از عملیاتی که مجاهدان بدر در هوز هویزه انجام دادند شرفیاب شد.
در میان مجاهدان به سربازی شجاع ، مبارز و ثابت قدم شناخته شده بود. به خوش اخلاقی ، ایثار ودقت عمل در اجرای عملیات معروف و متمایز بود. با استعداد و توانا بود لذا از افراد شناسایی در گردان سوم به شمار میرفت.
در عملیات حاج عمران که به عملیات کربلای دوم معروف بود شرکت و در خط مقدم راهنمای گروه مهندسی رزمی برای خنثی کردن مین به دشتهای مین گذاری شده بود . بیش از آغاز ساعت صفر سرش مورد مجروحیت قرار گرفت. اما با وجود مجروحیت سنگین به پیشروی ادامه داد تا اینکه بر بالای بلندی که از آنجا دشمن را فراری داده بود به شهادت رسید . شهادت او در 26 ذی الحجه مصادف با 10/6/1365 واقع شد.
مجاهد ابومهدی در خصوص او می گوید: " هنگامیکه از یکدیگر خداحافظی می کردیم تا که وارد جبهه ی حاج عمران گردیم، یکی از مجاهدینی که با ما بود به سلیم گفت: احساس می کنم که در این عملیات شهید می شوی، امیدوارم که در روز قیامت شفیع من باشی. او نیز شادمانه پاسخ داد: ما خود این مسیر را برگزیده ایم و می دانیم اگر در این عملیات شهید نشویم در عملیات دیگری شهید خواهیم شد، پس اهمیتی به این موضوع نمی دهیم .. )