خاطرات شهید محمد حسین تسخیری؛ از خیابان ژاله تا داستان عروج
بسم الله الرحمن الرحیم
ـ خدمت به شهدای خیابان ژاله
محمد حسین فردی مومن و متعهد به دین بودند. انقدر خوش برخورد و مهربان بود که همیشه از ایشان تعریف میکردند. ما کلاً 6 سال در کنار هم زندگی کردیم. در زمان انقلاب ایشان در تمام فعالیتهایی که بر علیه رژیم شاه انجام میشد شرکت داشتند. ولی بیشتر میکوشیدند تا به مردم آسیبدیده از سوانح کمک کنند. محمد حسین خودش افرادی را که زخمی میشدند به بیمارستانها میرساند حتی این کارها را هم در زمان جنگ ایران و عراق انجام میداد. در جریان حادثه خیابان ژاله تهران شهید تا چند روز به خانه نیامدند و در این مدت در دفن شهدای این جریان در بهشت زهرا کمک میکردند.
به یادم هست که شهید هر روز به خاطر حمل و نقل زخمیها و شهدای حوادث غسل میت را به جا میآوردند. و همیشه لباسهای ایشان به خاطر شرکت در تظاهراتها پاره بودند یا اینکه خونی میشدند. یکبار در زمان موشک باران محمد حسین در بیرون از خانه بود که موشک به یکی از خانههای همسایهها برخورد کرد و ایشان مجروح شدند. محمد حسین بلافاصله آن مرد را در آغوش گرفت و به پشت یک راست حمل کرد و به سمت بیمارستان رفت. آن شب وقتی که به خانه رسید من یک لحظه از دیدن ایشان متعجّب شدم. تمام بدن ایشان غرق در خون بود. شهید آنقدر به دنبال خدمترسانی بودند که مدتهای زیادی به سر کار خود نمیرفتند. بعد هم که ایشان خودشان عازم منطقه شدند و در آنجا مشغول به خدمت به کشور و مردم آن شدند.
ـ به خاطر کودکم میآیم...
آن زمان ما منتظر به دنیا آمدن فرزندمان بودیم. به ایشان گفتم که شما کی برمیگردید؟ و ایشان پاسخ دادند که: «برای تولد فرزندمان خواهم آمد.» آخر دکترها گفته بودند که تا 10 روز دیگر فرزندمان به دنیا خواهد آمد. و همسرم میگفت که تا 10 روز دیگر بازخواهد گشت. وقتی هم که ایشان رفتند 10 روز بعد فرزندمان به دنیا آمدند و دقیقاً ایشان نیز همان روز به خانه بازگشتند در حالی که به آرزوی خویش که همان «شهادت» بود رسیده بودند.
ـ داستان عروج...
اوایل شهادت ایشان بود که در خواب محمد حسین را دیدم. ایشان در عالم خواب برایم تعریف کردند که چگونه شهید شدهاند. ایشان گفتند: ما پشت خاکریز بودیم و من یک آر پی جی داشتم و مشغول تیراندازی بودم که ناگهان یک آر پی جی به سر من اصابت کرد و من شهید شدم. بعد از این خواب وقتی از برادر همسرم جریان شهادت ایشان را پرسیدم متوجّه شدم که دقیقاً شبیه به جریان گفته شده از زبان محمد حسین بوده است.