شهید آذر ماه
سه‌شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۳۸
شهید سید محسن آل احمد طالقانی فرزند محمدعلی در سال 1343 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 1/9/62 در منطقه پنجوین در نبرد با مزدوران بعثی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر و پا به فیض شهادت نائل آمد.

بسم الله الرحمن الرحيم

 

حمد بی حد و ستايش بی عدد شايستۀ‌ خداوندی كه جهانيان را از ظلمت نيستی به صحنۀ‌ هستی آورد و لباس زيبائی وجود را بر اندام نارسای آنها پوشانيد. آنگاه از ميان سلسلۀ  كائنات بنی آدم را برگزيد و تاج كرامت را بر سر آنان نهاد و آنها را نمونۀ اعلای آفرينش قرار داد. پايه دانست كه مهمتر چيزی كه پايه هدايت بر اوست و موجب نجات می باشد دانستن و به كار بردن قوانين قرآنيه و احاديث نبويه و روايات اماميه است.

اين بندۀ حقير سر تا پا تقصير ساليان درازی بود كه آرزو به جبهه جنگ رفتن داشتم. هرسالی كه می خواستم بروم تصميم عوض می شد و هميشه آرزو داشتم كه بروم اسلام حق و راستين را از حلقوم جنايتكاران كفر و الحاد درآورم. پيش خود گفتم بهتر است مردم از راه علم و عملی كه هر چه يقينی تر و شكنندۀ‌ شك و ريب و جهالت باشد و كلی تر و عمومی تر و پرده بزرگتری را بالا می برم و می‌ توانم به طور دقيق اطلاع از كارهای دشمنان اسلام داشته باشم ولی متأسفانه هرچه قدر كوشش می كردم به نتيجۀ‌ نمی رسيدم. ولی ناگهان پيش خودم فكر كردم چه بهتر است كه بروم جبهۀ‌ جنگ اين نتيجه را به دست آورم و همچنين آرزو داشتم به دنبال علم بروم و بعد به بهترين مرگ، شهادت در راه خدا گردم. اما وصيت نامه اين بنده حقير:

مادر شغل شما همان شغل انبياء(ع) است. مادر اگر يك بچۀ‌ خوب به جامعه تحويل دهی آنقدر ارزش دارد كه نمی توان آنرا توصيف نمود و به قول امام عزيز به اندازۀ تمام عالم ارزش دارد و به طور كلی سعادت جامعه به تربيت فرزند بستگی دارد. مادر سعی كن فرزندانی به جامعه تحويل دهی كه نمونه هایی از مطهری ها و منتظري ها و بهشتي ها و عمارها و ياسرها و سميه ها و غيره باشند. مادر! شما با دستی گهواره بچه هايتان را تكان می دهيد و با دست ديگر سرنوشت جهان بشريت را رقم می زنيد. مادرم تو راز زندگی را به اين حقيقت يافته بودی كه بايد بندۀ خوب خدا و مجری احكام و تكاليف الهی بود و اولی ترين و مهمترين تكليف را در تربيت فرزندانت می دانستی. مقامتان بلند است كه خداوند تبارك و تعالی اجازه نمی دهد كه حتی با صدای بلند با والدينش سخن بگويد. مادر ديگر چه عرض كنم بنده بارها بود كه آرزو داشتم كه در صف رزمندگان اسلام چه در زمان حضرت امام زمان(عج) قرار بگيرم و چه در صف رزمندگان اسلام قرار بگيرم. چون هدف اسلام حقيقت و راستين است. مادرم هنگامي كه رزمندگان برای رفتن به سوی جبهه آماده می شوند خداوند در برابر ملائكه نسبت به چنين بندگانی افتخار می كند.

مادر و پدر عزيزم آرزو داشتم كه در اين دنيا مو به مو به تكاليف الهی عمل كنم. مادر سخنی كه بيش از چيز ديگر بر زبان جاری است صحبت فرماندهی امام و امام زمان عليه السلام است.

مادرم شما دعا زياد كنيد كه هرچه زودتر فرج حضرت نزديك شود و جميع مسلمين جهان به پيروزی نهايی برسد. شما سعی كنيد كه زندگی خود را با زندگی امام عزيز وفق دهيد. مادرعزيزم در برابر مشكلات انبوه به تمامی مادران عالم درس می دادی. مادر عزيزم وقتی كه گفتم زندگی خودتان را با زندگی امام وفق دهيد به اين دليل كه مردم ما به بركت و جود رهبری الهی و نيز همت والايشان طغيانگر قرن بيستم گشته اند كه تاكنون به اين وسعت در تاريخ بشريت سابقه ندارد.

مادرم بارها كه می ديدی كه می گفتم آرزوی ازدواج دارم اين ازدواج به اين معنا نبود كه حتماً در اين دنيا باشد بلكه آرزو داشتم ازدواج با چنين شهادت والايی در راه خدا باشد. مادرعزيزم در سكوت تو خيلی معناها نهفته بود. گويی كه از همۀ پاداشهايی كه خداوند برای رزمندگان در راه خدا در ذيل است آيه «و لا تحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» می نويسد. مادرم آرزو داشتم كه به اين روايت پر ارزش حضرت محمد(ص) كه فرمودند هيچ قطره خونی همچون خونی كه در راه خدا ريخته شود نزد خدا محبوب نيست. مادرم بارها بود كه دور هم جمع بوديم و تمامی افراد آن جمع مرا نصيحت می كردند كه ديگر به جبهه نروم و سعی می كردند كه كارهايم را برايم بزرگ و پر اهميت جلوه دهند و در نتيجه در شهر خودمان لازم تر و مهم تر است كه بمانم و درجبهه كسان ديگری هستند كه جايم را پركنند اما من حرفم چيز ديگری بود می گفتم كه رفتن در اين راه بيشتر از هر چيزی برای خودمان ارزشمند و ثمر بخش است و اين ارزشها با اين معيارها قابل سنجش نيست و در اين بحثها نمی گنجد.

مادرم سعی‌ كنيد بيشتر به مستمندان و مستضعفان كمك كنيد چون بسيار خير است. مادرم در ميان همۀ بحثها شما سكوت اختيار كرده بوديد. سكوتی كه در آن بسيار معناها و حرفها نهفته بود و حتی بعضی از اعضای جمع را نيز به شگفتی وا داشته بود. وقتی پس از اصرار شروع به صحبت كردی با آنكه فرزند ديگرت ماهها در جبهه بود فقط يك جمله گفتی « هرطور كه صلاح هست» و اين درحالی است كه از طرفی نهايت علاقه به فرزندت در ميان می باشد و از طرف ديگر مطيع خدا بودن و راضی به رضای او چرا كه راضی به رضای خدا و مصلحت اسلام نباشی؟ به طور كلی جامعۀ ما جامعه ای الهی گشته است مملكت ما مملكت امام زمانی است. الطاف الهی در اين برهه از زمان بر سرتاسر اين سرزمين پرتو افكنده است. مادرعزيزم اگر خواسته باشی كه چرا به جبهه می روی و از خواندن علم باز پس می مانی به اين دليل جبهه رفتم که در واقع جبهه دانشگاهی است كه درسهايش را هيچ جای ديگر نمی دهند و برای خودسازی انسان لااقل ديدن يك دوره كوتاهی از آن لازم است و علاوه برآن جبهه آزمايشگاهی است برای آزمايش انسان كه آدمی می تواند ميزان وابستگيش  را به عالم مادی بسنجد. البته وقتی صحبت از عدم وابستگی پيش می‌آيد به اين معنی نيست كه نسبت به خانواده خويش بايد بی تفاوت بود بلكه ارزشش به اين است كه در عين حال كه انسان نسبت به خانواده اش علاقمند است بتواند بدانها وابسته نباشد و در راه خدا از همۀ علايقش دست بردارد. ما كه رسيدن به لقای خداوندی را اصل قرار داده ايم جبهه يكی از آماده ترين و بلندترين سكوهايی است برای معراج و پرواز انسان به سوی ملكوت اعلی؛ بنابراين نفس رفتن به جبهه برای ما اصل و هدف نيست بلكه به عنوان بهترين وسيله و كوتاهترين راه برای تقرب الهی و انجام تكاليف شرعی مطرح است.

مادرم هميشه خود را شرمنده می دانم از اينكه نتوانستم لااقل ذره ايی از اين همه زحمات و محبتهای شما را جبران نمايم اما قول می دهم كه ان شاءالله با دعای خير شما و ياری خداوند هميشه درصراط مستقيم قدم بردارم و سير بندگی خدا را بپيمايم و مسلماً از بزرگترين آرزوهای شما دربارۀ فرزندانت نيز همين می باشد. مادرم هنگامي كه رزمندگان تصميم می گيرند در راه خدا به جبهه ها ی جنگ بروند خداوند برائت آنها را از آتش می نويسد. قبل از آنكه برای اولين بار توفيق آمدن به جبهه ها را بيابم هميشه افسوس می خورم كه چرا خداوند اين سعادت را نصيب من نمی كند؟ حتماًً شايستگيش را ندارم، حتماً آن خلوصی را كه بايد دارا شوم ندارم شايد بعضی وقتها خود را توجيه كنم كه فلان کاری را كه انجام می دهم و اگر به جبهه بروم اين كار زمين می ماند و ضربه به انقلاب می خورد يا خيلی توجيهات كه همه از بی سعادتی انسان سرچشمه می گيرد و عموماً اينگونه افراد اگر به عمق دلشان نظر كنند وابستگيهايی در آنها هست كه عوامل توجيه گر آنها می شود وگرنه انسان شرائطش آماده باشد و از تمام وابستگيها و تعلقات دل كند ديگر به سوی كوی دوست رفتن معطلی ندارد، بحث و استدلال ندارد، سبك و سنگين كردن ندارد، او ديگر عاشق است و عاشق رسيدن به كوی دوست را می خواهد. كدامين راه از اين بهتر و نزديكتر و صحيح تر و سعادتمندانه تر؟ و كدامين فرصت از اين هنگامه بهتر. مادر افراد تكامل يافته به فردی می گويند كه وارسته از محكوميت محيط بيرونی و درونی تسلط يافته و وابسته به عقيده و ايمان.

مادر ديگر عرضی ندارم جز سلامتی و پيروزی رزمندگان اسلام و دعا به رهبر عزيزمان و دعا برای فرج حضرت مهدی عليه السلام.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده