سیری بر زندگی شهید محمدعلی ولی محمد
«بسم الله الرحمن الرحيم»
از باده شوق جرعهاي نوشيدند در كوي بلا جامه دريدند همه
آيينه دل جلا چو خورشيد زدند در سينه جمال يار ديدند همه
چون شمع گهي چراغ ياران گشتند زآتش چو پرنده پريدند همه
از بود و نبود اين جهان بگذشتند جان داده و جانانه خريدند همه
پروانه صفت بر آتش عشق زدند در كوي شهادت آرميدند همه
«ما خاكيان محبوب يا افلاكيان چه دانيم كه اين ارتزاق عند رب الشهداء چي است چه بسا مقامي باشد كه خاص مقربان درگاه او جل و علا و وارستگان از خدا و ملك هستي باشد پس مثل من وابسته به علائق وامانده از حقايق چه گويم و چه نويسم كه خاموشي بهتر و شكستن قلم اولي است.»
(از پيام امام خميني در مورخه 20 مرداد 1365)
باز به ياد شهيدي قلم قصد لغزيدن برد و كاغذ دارد امّا كه بنويسد و كه بخواند كه پيرمرادمان – رهبر عزيزمان آن نايب بر حق امام زمان شكستن قلم و خاموش شدن را بهتر دانسته. به ناچار جدا از حقايقي كه درك آن مشكل براي ما خاكيان ظواهر زندگي شهيد را بازگو ميكنيم كه شهيدمان احساسش را نسبت به امام چنين باز ميگويد: احساس من نسبت به امام مانند عاشقي كه براي رسيدن به معشوق خويش متوسل به كس يا چيزي بشود. من هم مانند اويم و ان شاءالله براي رسيدن به معشوق حقيقي خودم از عاشق واقعي درس ميگيرم. همان طور كه او از عاشقي ديگر يعني مولايش حسين(ع) و مولايش علي(ع) درس گرفته است و معلوم است كه اين چنين شخصي را چقدر دوست ميدارم.»
در تاريخ دهم دي ماه 1347 فرزند در خانوادهاي مذهبي در محلات پايين شهر قم چشم به ديده جهان گشود كه او را محمدعلي ناميدند. دوران كودكي را با فراز و نشيبهاي دنياي مادي سپري ميساخت كه بيماري او در كودكي براي خانواده او مسئلهاي شده بود امّا از آن جايي كه طي داور مقدر كرده بود كه او رشد كند تا براي او و پيش حضرتش رود. علايق مذهبي و دلبستگي خاص به اين امر مرهون خانوادهاش بود.
يادگيري قرآن در همان سنين كودكي نشانه اين مدعاست. تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان ميرزاي تقي شروع نمود و همزمان با كسب معلومات علمي به رشد آگاهي نسبت به جامعه همّت فراوان گماشته و با وجود سن كمش شركت شايان او در تظاهرات و راهپيماييهاي عليه رژيم حتي براي خانواده او شگفت آور بود و با موفقيتي كه در درسهايش داشت به دورة راهنمايي در مدرسه امام سجاد راه يافت. دورة راهنمايي شهيد ولي محري همزمان با اوايل جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود كه همين موضوع باعث آن شد كه تا كلاس دوم راهنمايي بيشتر ادامه تحصيل ندهد. او كه با قلبي سرشار از عشق و شور و ايمان نسبت به اسلام و آرام نداشت راه خود را انتخاب نمود.
ابتداي راه را از ستاد مقاومت ما محل بسيجيان عاشق و دلخسته شروع نمود. در پايگاه محل در مسجد شروع به فعاليت نمود. فعاليت شبانه روزي او در ستاد به نحوي بود كه واقعا ميتوان گفت زندگيش فداي اسلام شده بود كه او واقعا تشنه خدمت بود امّا در اين راستا مقاومت نتوانسته بود او را راضي نمايد و حضور خود را در جبهه واجب ميدانست امّا سن كمش اقتضا نمينمود. با اين تفاسير اين بهانه هم نتوانست عزم او را درهم شكند. بالاخره در سال 1361 موفق به ثبت نام در بسيج شد و عازم پادگان آموزشي 21 حمزه گرديد. با مجروح شدن در آخرين روز آموزشي از رفتن به جبهه با همرزمانش عقب ماند ولي پس از كمي بهبودي بيقرار از پي اعزام به سوي جبهه گرديد. جبههاي كه از خانه و خانواده جدا گردد و به معبود برسد.
شهيد عزيزمان در پاسخ اين سؤال كه در جبهه چه احساسي نسبت به خانواده خود چنين مينويسد:
«خدايا، بار الهي – پروردگارا – معبودا تو خود گواهي كه من از همه چيز و همه جا دل كندهام و به تو اميدوارم، خدايا، قدرتي ده كه از فكر خانه و زندگي درآييم و تنها فكر ما تو باشي.»
اولين باري كه به جبهه اعزام شد در گردان خطشكن سيدالشهدا سازماندهي گرديد كه در عمليات خيبر در سلحشوريهاي گردان او هم مانند بقيه سهمي را ايفا نمود. مجددا پس از مدت كوتاهي دوباره به سوي جبهه شتافت و به همراه گردان سيدالشهدا براي حراست از دستاورد عمليات خيبر به جزيزه جنوبي مجنون رفت. پس از آن در اعزام بعدي در گردان مستقل امام رضا(ع) به فرماندهي شهيد عزيزمان حاج احمد كريمي مشغول خدمت گرديد كه در طول 6 ماه مأموريت اين گروهان نسبت به بالا بردن معلومات معنوي و نظامي خود هست گماشت.
اعزام بعدي با تشكيل گردان خطشكن حضرت رسول جهت عمليات بدر به آن گردان پيوست كه رشادتها و جانبازيهايش مورد تحسين است. در عمليات والفجر 8 در گردان سيدالشهدا در گروهان شهيد كلهري انجام وظيفه مينمود كه در تاريخ 28/11/64 محدوده كارخانه نمك ساعت 11 شب از ناحيه كمر و سر مجروح گرديد. پس از بهبودي به علّت اين كه مشمول شده بود ناچارا جهت اعزام به جبهه در قالب پاسدار وظيفه به لشكر عزيمت نمود و در واحد توپخانه لشكر 17 مشغول خدمت گرديد كه پس از عزيمت به واحد توپخانه در خطهاي پدافندي كه عهده لشكر بود اعزام تا عمليات كربلاي يك به منطقه مهران آمد. مدتي قبل از عمليات كربلاي چهار كه لشكر به فكر يك گردان از نيروهاي زبده و كارآمد به عنوان گردان تقويت شده كوثر برآمد. شهيد علي ولي محمدي وظيفه خود دانسته هر طور كه شده انتقالي به گردان مزبور گرفته تا كارآيي خود را نسبت به تجربياتي كه در جنگ به دست آورده به مرحله علي برساند و دين خود را به اسلام ادا نمايد. بدين منظور در گروهان يا حسين از گردان كوثر به خدمت مشغول شد.
آري او دانسته بود وقت رفتن فرارسيده و اين ادعا گفتار همسنگران اوست. آخرين بار كه مرخصي آمد با مادرش حجت را تمام كرد و خبر شهادت خود ر ابه مادر داد وصاياي خود را گفته و همچون دامادي كه قصد رفتن حجله دارد خنابندان ميكند و به سوي جبهه ميرود.
تا صفشكنان صف دعا ميبستند پيمان عروج با خدا ميبستند
ديدم كه در شب حمله به اميّد وصال بر دست و پاي خود حنا ميبستند
او به عنوان تيربارچي در دستهاي انجام وظيفه مينمود به هنگام فراغت از آموزش چه روز و چه شب را به ضجه و ناله با برادر همرزمش شهيد جواد كربلايي حسيني سپري ميساخت كه همسنگرانش چندين بار اين دو يار باوفا را در گوشهاي خلوت مييافتند كه در حال گريه و زاري و دعا و نيايش به درگاه معشوقشان بودند و چه خوش با هم رفتند و سرانجام در ساعت 11 شب چهارشنبه سوم دي ماه مطابق با 21 ربيع الثاني 1406 قمري در جبهه شلمچه در جزيره بوارين عراق در عمليات كربلاي چهار بر اثر اصابت تير و تركش به ناحيه دست چپ و سر توسط مزدوران كافر بعثي عراق به درجه رفيع شهادت نايل گرديد و پيكر مطهرش در روز چهارشنبه 10/10/65 هجري شمشي مطابق با 28 ربيع الثاني 1406 قمري مراسم باشكوهي در گلزار شهداي عليبن جعفر قم به خاك سپرده شد روحش گرامي و راهش پررهرو باد.
خصوصيات اخلاقي:
جسارت و شهامت و شجاعت و صبر او يكي از بارزترين خصوصيات اخلاقي شهيد علي ولي محمدي بود. علاقه خاصي به اشعار عرفاني و حديث و روايت جالب تاريخ داشت كه يادداشتهاي دستنويس شهيدمان مدعاي اين گفتار است. رازداري و تحرك كمنظير او از ديگر خصوصيات شهيد عزيزمان بود.
صبح است و از هر سو در اميّد باز است دلخستگان را صبح صادق دلنواز است
صاحبدلان را فجر صادق سرفراز است تكبيرگو تكبير هنگام نماز است
برخيز اي سرباز روحالله برخيز اي خيل حزبالله را همراه برخيز
برخيز و رهبر را ز پيروز خبر ده برخيز و مشتاقانه بر محراب رو كن
سجاده را در بركه خون شستشو كن وقت نماز عشق شد رو سوي او كن
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم