شهید انقلاب
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۳۹
شهید سید عزالدین قپانچی در عراق دیده به جهان گشود. او در سال 1974 در عراق به دلیل مخالفت با رژیم توسط رژیم سفاک بعثی اعدام شد و به شهادت رسید.

در شهر امل عراق بود. از مادری ایرانی و پدری عراقی در نجف در خانواده ای مذهبی و روحانی بزرگ شد. از همان دوران مودکی با علوم دینی و دروس حوزوی آشنا شد. 12 سال بیشتر نداشت که پای درس های آیت الله صدر نشست و آنقدر با استعداد و توانمند بود که در سن 23 سالگی در سطح علمی خارج تحصیل می کرد و در درس خارج آیت الله صدر شرکت می کرد. آن زمان امام خمینی به عراق تبعید شده بود و در نجف به سر می برد.

رابطه نزدیکی بین آیت الله صدر و امام خمینی برقرار بود و آیت الله صدر از امام خمینی حمایت فراوان می کرد. سید عزالدین که از شاگردان نزدیک آیت الله صدر بود از طریق وی با امام خمینی رابطه پیدا کرده بود. آیت الله صدر بسیار به او علاقه مند بود و می گفت سید عزالدین و سید عماد (دایی عزالدین) دست چپ و راست من هستند. سید عزالدین علاوه بر موفقیت چشمگیر در تحصیل علوم دینی؛ در امر تبلیغ و مبارزه به شیوه سخنرانی و منبر رفتن بسیار فعال بود. در دوره حسن البکر جامعه عراق در فساد غرق بود و سید عزالدین و سید عماد در این شرایط به منبر می رفتند، از دین اسلام و قرآن سخنرانی می کردند و عمل واقعی به آن را یادآوری می کرده، و وصایای امام حسین و راه واقعی او را به مردم تبیین می کردند.

آنها از حکومت حاکم بر عراق در پنهان و آشکارا انتقاد می کردند و اختلافات عمیق آن حکومت را با جامعه اسلامی حقیقی بر مردم آشکار می کردند. البته ای روشنگری ها به مذاق حکومت خوش نمی آمد و آنها را زیر نظر داشت. سید عزالدین طلبه جوان بسیار پایبند به امور دین بود، هر چیزی را که در سخنرانی ها به مردم تذکر داده یا بیان می کرد حقیقتا خود به آن عمل کرده و باور داشت و به مین علت صحبت های او بسیار دلنشین بود و فطرت ها را بیدار می کرد. هر کسی با او نشست و برخاست داشت بسیار به او علاقه مند می شد، به علت حسن رابطه و سجایای اخلاقی دوستان بسیاری داشت با وجود اینکه تازه همسر اختیار کرده بود، هرگز از فعالیتهای دینی، مذهبی و مبارزاتی خود دست بر نمی داشت و تا جایی که می توانست با لباس روحانیت و تبلیغ و روشنگری به یاری اسلام می پرداخت.

همسر او می گوید: در تمام عمر کوتاه ازدواجمان که یک سال و نیم بیشتر نشد، بیشترین صحبتی که از سید عزالدین شنیدم دغدغه اسلام و حراست از آن بود که از یاد آن هرگز غافل نمی شد و من با وجود اینکه می دانستم شهید خواهد شد هرگز تصورش را نمی کردم که به این زودی او را از دست بدهم. در هنگام شهادتش من دختر دومم را باردار بودم. در آن زمان هنوز حکومت به ظاهر به روحانیت احترام می گذاشت ولی جرات دستگیری و مقابله با روحانیون را نداشت اما در مقابل سخنرانی تاثیرگذار و روشن گری های سید عزالدین طاقت نیاورد و در نهایت اقدام به دستگیری او و دایی اش، عماد الدین کرد. سید عماد از سید عزالدین بزرگتر اما الگوی وی عزالدین بود. همسر شهید از نحوه دستگیری ایشان می گوید: در ساعت 12 نیمه شب ناگهان در زدند و گفتند باید عزالدین را برای پاسخ به سوالاتی با خود می بردند، اما بعد از آن شب عزالدین دیگر آزاد نشد. ناچار به جستجو برای پیدا کردنشان شدیم، تا شش ماه کارمان شده بود گشتن در زندان های عراق، به هر زندانی سر می زدیم می گفتند اینجا نیست تا اینکه پس از شش ماه، او را در زندان ابوغریب به همراه سید عماد یافتیم.

هر دوی آنها بسیار شکنجه شده بودند و مقاومت آنها حکومت را خشمگین تر کرده بود. پس از آن تاریخ دادگاه را اعلام کردند، چون اصلا اجازه ملاقات داده نمی شد تصمیم گرفتیم که او را در مسیر انتقال به دادگاه ببینیم، اما گویی که رژیم با خبر شده بود، بنابراین او را نیاوردند و روز دیگری در خبر رسانی و اعلام قبلی دادگاه را ارائه کرده بودند، حکم از پیش تعیین شده اعدام در یک دادگاه به دور از عدالت و حقیقت صادر گردید. در این دادگاه حتی اجازه یک کلمه دفاعی به شهید عزالدین داده نشد. پس از اعلام حکم یک بار به ما اجازه ملاقات داده شد، وقتی به ملاقات رفتیم ما همه بی قراری می کردیم اما سید عزالدین که در شرف اعدام بود، بسیار با روحیه و خوشحال می بود و به ما می گفت چرا ناراحتید؟ مگر نه اینکه ما بعد از شهادت در آغوش جد و پیامبران حضرت رسول خواهیم بود؟ در شهادت ما صبور باشید و تقوا پیشه کنید. از طرفی بعد از دستگیری سید عزالدین و سید عماد، امام خمینی و روحانیون ساکت ننشستند، امام خمینی با وجود تنها بودن، تمام تلاشش را کرد با آیت الله خویی مکاتبه فراوان کرد، به شاه نامه نوشت تا صدام را از اعدام منصرف کند و حتی نامه به حسن البکر نوشت اما با وجود تلاش های فراوان رژیم سفاک بعث در نهایت آنها را اعدام کرد.

پیکر شهید عزالدین را در وادی سلام نجف به خاک سپردیم. سید عزالدین تنها شهید خانواده نیست، پدر و سه برادرش نیز در فعالیت های مذهبی خود در ایران به شهادت رسیدند. پس از انقلاب خانوده شهید به ایران مهاجرت کردند.

منبع: کتاب شهید اول

  

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده