مختصری بر زندگی شهید ابوالفضل کرمعلی
به نام الله
پاسدار خون شهدا و با سلام و درود منجي عالم بشريت حضرت بقيةالله العظم حجة ابن الحسن امام زمان(عج) و نايب بزرگوارش حضرت امام خميني و قائم مقام رهبري آيتالله منتظري و تمام جانبازان و مجروحين انقلاب و خانوادة معظم آنها و تمام بندگان اسلام زندگي نامة برادر شهيد ابوالفضل كرمعلي را آغاز ميكنيم.
شهيد ابوالفضل كرمعلي در سن پنج سالگي پدر خود را از دست داد. پدري كه عمر خود را به عشق به خدا و مجالس ابا عبدالله گذراند و در سال 1342 به حمايت از رهبري امام خميني بر عليه رژيم ستم شاهي قيام كردند و يكي از ماشينهاي ارتشي (جيپ) را آتش زدند و مأمورين او را تعقيب كردند و با او برخورد كردند و سر نيزهاي به دست او اصابت كرد و مجروح ولی از دست آنها فرار كرد.
شهيد كرمعلي در سن هفت سالگي به مدرسه رفت و چون فكر او آزاد نبود و هميشه به ياد رهبرش بود به سختي درسش را ميخواند و پس از تلاش و استقامت تا كلاس پنجم درس را خواند و سپس براي مغازة نانوايي و بعد قصّاب در نظر گرفته شد و چند مدتي هم مشغول به اين كار بود تا به سن 15 سالگي رسيد كه شغل گچكاري را براي خود انتخاب كرد و استاد انقلابي اش او را براي آموزش نظامي برد.
نامبرده قبل از آموزش به پادگان حمزه تهران آموزشهاي مقدماتي را در قم ديد و چند مدّتي در ستاد ناحيه سه و مدّتي هم در پايگاه شهيد بهشتي مشغول فعاليت و نگهباني بود و در اين مدت و تا قبل از اين كه مزد و يا حقوق از دسترنج خود بدست اورد سرپرستي او به عهدة دايي نامبرده بود و خرج او هم زحمتها و بافتن قالي توسط مادر شهيد تأمين ميشد تا اينكه برادر بزرگترش محمد كرمعلي به سن 18 سالگي رسيد و به خدمت اعزام شد و همچنين برادر ديگرش تقي كرمعلي به سن 18 سالگي رسيد پس از مدتي نامبرده خود را معرفي كرد براي خدمت زير پرچم و او را اعزام كردند و پس از دو ماه از نامبرده معاينه به عمل آمد و معاف شد. به محض اينكه كارت معافي را گرفت به قم بازگشت و چند روزي نگذشت كه از قم نيروهاي رزمنده عازم جبهه ميخواستند بشوند كه تقي كرمعلي خود را به آن كاروان رساند و او راهی جبههها شد. پس از مدتي در جبهه كه دومين بار بود به وسيلة خمپاره دشمن در پاسگاه حسينيه زيد دو پاي خود را از دست داد و سخت مجروح شد كه پس از چند ماه جراحت وي خوب شد و از تهران به قم آمدند و بعد شهيد ابوالفضل كرمعلي براي انتقامگيري و همچنين بر خود وظيفه دانست برای پيروي از رهبرش براي بار دوّم به جبههها اعزام شد. ناگفته نماند بار اوّل در جبهههاي كردستان سه ماه مأموريت خود را به پايان رساند و در مرتبة دوّم در جبهههاي جنوب و خلاصه در عمليات والفجر هشت پس از فعاليتهاي چشمگيري كه در قسمت امدادگري كار ميكرد كه تمام دوستان از برخورد وي و داشتن روحيه از نامبرده تعريف ميكردند.
از خصوصيات مهمّي كه ميتوان از او نام برد در نامههايي كه براي اقوام ميدادند هميشه صحبت از اين می کردندكه جاي ما بسيار خوب است و هيچ گونه ناراحتي و سختي نداريم. خيال شما راحت باشد.