شهید محمد علی باوفا؛ آخرین نامه
محمد علی در سال 64 به جبهه رفت و طی یک دوره فشرده آموزش دید. او آرپیچی زن و گاهی کمک آرپیچی زن بود. تمام حضور او در جبهه به ده روز نکشید. او در جزیره مجنون شهید شد.
یکی از آشنایان که مسئول جمع آوری جنازه شهدا بود می گفت که وی در جزیره مجنون در بین شهدا قدم می زدم تا آنها را به عقب بفرستیم متوجه محمدعلی شدم که در بین شهدا خوابیده با خود گفتم این پسر چقدر خسته شده که در بین شهدا به خواب رفته است. از آنجا رفتم و فردا که دوباره برگشتیم تا شهدا را ببریم متوجه شدم که محمدعلی هنوز در بین شهداست و فهمیدم او هم شهید شده است. پیکرش را برداشته و به عقب برگشتیم.
محمدعلی در طی ده روز سه بار نامه نوشت. آخرین نامه اش با نامه های دیگرش فرق داشت و انگار می دانست که شهید خواهد شد. متن کامل نامه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت پدر و مادر عزیزم و برادر بزرگوارم حسین و خواهران بزرگترم و ...
امیدوارم نامه قبلی به دست شما رسیده باشد. باید به عرض شما برسانم که در شب یکشنبه 4/12/64 با آموزش فشرده بچه ها را مسلح کردند و من و دو دوست دیگر به عنوان آرپیچی زن و کمک آرپیچی زن داوطلب شدیم و دیگر دوستان به عنوان تیربارچی و تک تیرانداز و غیره داوطلب شدند.
باید متذکر شوم که از بابت من ناراحت نباشید زیرا همانطور که عرض کردم ما آموزش فشرده کافی دیده ایم و نیز بعد از آن شب، صبح ساعت 4 ما را به طرف خط مقدم روانه کردند و در حال حاضر که من این نامه را می نویسم معلوم نیست که مار ا به فاو یا جزیره مجنون ببرند. به هر حال خدمت برای اسلام نه هراسی دارد نه ناامیدی و آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و به قول حدیث " من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی..." " هر کس که مرا طلب کند پیدا می کند و هر کس پیدا کند دوست می دارد".
به قول شاعر:
هر کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
در پایان به علت دسترسی نداشتن به مخابرات و به علت در تحرک بودن معذرت می خواهم. البته از ما طلب وصیت نامه کرده اند و من به علت نداشتن مالی یا چیزی ننوشتم زیرا ان شاءالله بعد از عید با سلامتی کامل به آغوش مادر زحمتکش و مهربانم و پدر کوشایم بر می گردم. ما در اینجا با خوشی با دوستان در حال انجام وظیفه شرعی خود هستیم و بدون کوچکترین کم و کاستی به پاسبانی از اسلام و خطه مسلمین مشغولیم تا ظهور آقا امام زمان...
مادرم امیدورام نمازت را درست و به موقع بخوانی زیرا که بهشت زیر پای مادران است. مادر نکند یک وقت بی تابی کنی و باعث ناراحتی من و بچه ها بشوی. همچون کوهی استوار باش چون پسرت در خدمت اسلام و یکی از سربازان امام زمان است و سالم و قبراق. به امید دیدار هر چه زودتر در خانه.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم