جنگ فرهنگی امروز، بسیار پیچیدهتر و سختتر از هشت سال دفاع مقدس است
به گزارش نوید شاهد استان قم، یکی از راههایی که ایران برای عبور موفق از گردنه جنگ تحمیلی و تهاجم همه جانبه استکبار جهانی به سرکردگی صدام در پیش گرفت، استفاده از ظرفیتهای مردمی به خصوص استفاده از جوانان در جنگ بود؛ چرا که همین جوانان با ابتکارها و ایدههای خود در دفاع مقدس توانستند تا دشمن بعثی را ناکام بگذارند و با ایدههای خود کاری کنند تا در بسیاری از عملیاتها موانع موجود برداشته شود و نتیجهاش سربلندی کشور عزیزمان در برابر سلطه جهانی شد. نوید شاهد قم گفتگویی با «نورخدا بیرانوند» جانباز 70درصد دفاع مقدس انجام داده است که تقدیم حضورتان میشود.
نورخدا بیرانوند، جانباز سرافراز دفاع مقدس در تاریخ سوم خرداد سال 1344 در شهر خرمآباد متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانهدار بود و در کنار دوازده خواهر و برادر در دامان پر مهر مادر و سایه آرام بخش پدر رشد یافت.
پدرش فردی پرتلاش بود و برای اداره خانواده از هیچ تلاشی فروگذار نبود و به همین دلیل شرایط اقتصادی خانواده مناسب بود. از نظر فرهنگی نیز دغدغههای دینی و مذهبی در خانواده بسیار جدی بود به گونهای که تلاش اصلی پدر و مادر این بود که فرزندان با قرآن و آموزههای دینی از همان کودکی آشنا شوند و پیش از فرزندان تلاش میکردند، خود آنها آموزهها را در زندگی بکار گیرند.
دوران کودکی و گارد شاهنشاهی
نورخدا بیرانوند شروع این گفتگو را با وصف دوران کودکی و خاطرهای از گارد شاهنشاهی عنوان کرد: اگر تعریف از خود نباشد، من همواره هم از نظر تحصیلی و هم از نظر انظباطی همواره دانش آموز نمونهای بودم و اولیا مدرسه نسبت به من بسیار لطف داشتند.
من دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه خیام خرمآباد گذراندم و برای تحصیلات راهنمایی به مدرسه نظامی خرمآباد رفتم و در پایان دوران راهنمایی در رشته تجربی برای مقطع دبیرستان پذیرفته شدم.
بحبوحه انقلاب، همزمان بود با ورود من به مقطع دبیرستان و مدرسه مهرگان که در خیابان مطهری قرار داشت. خاطرم هست آن روزها که با تعطیل کردن مدرسه به همراه دوستان و همکلاسیها برای تظاهرات به خیابان میرفتیم. خاطرم هست یک بار در جریان همین تظاهرات در کوچهای گیر افتادم و به ناچار وارد حیاط یک خانه شدم و نیروهای گارد هم به دنبال من وارد خانه شدند. وقتی من را که پشت در خانه پنهان شده بودم، پیدا کردند. یکی از افسران چک محکمی به گوشم زد که نصف صورت مرا کبود کرد و شدت درد آن هنوز هم در ذهنم باقی مانده است!
پیروزی نهایی حق بر باطل
او از تصرف ژاندارمریها و پیوستن نظامیان به مردم افزود: پدر من علاقه ویژهای به امام خمینی (ره) داشت و با آیتالله طالقانی که در آن زمان به یکی از روستاهای خرمآباد تبعید شده بود، نیز ارتباط داشت. خوب یادم هست که برای تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) بسیار تلاش میکرد و به تبع او، ما هم هر کاری از دستمان بر میآمد انجام میدادیم.
خاطرم هست صبح جمعهای در بهمنماه سال 1357 بود که بحث گرفتن ژاندارمریها مطرح شد و من هم به همراه بسیاری از مردم برای گرفتن ژاندارمریها رفتم و جالب این بود که غالب نظامیها از حضور مردم استقبال کرده و به مردم میپیوستند و عملا در آن مرحله بود که رژیم شاه نیروهای نظامیاش را از دست داد.
چیزی طول نکشید که همان اتفاقی که انتظارش را داشتیم رخ داد و انقلاب به پیروزی رسید و جهان در برابر عظمت مردم ایران سر تعظیم فرود آورد.
خرمشهر باید آزاد شود
نورخدا بیرانوند از جنب و جوش جوانی و علاقه خود به اعزام جبهه گفت و در ادامه از شرکت در عملیات الی بیتالمقدس مطرح کرد: خاطرم هست که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عملا ارتباط من با سپاه شکل گرفت و تا به امروز هیچگاه گسسته نشده است. با این که سنی چندانی نداشتم و بسیار به درس علاقمند بودم و تصمیم داشتم که رشته دندانپزشکی در دانشگاه بخوانم با شروع جنگ تحمیلی، من هم نظیر بسیاری از نوجوانان همسن و سالم تمام هم و غمم جبهه بود.
این شرایط ادامه داشت تا آن زمانی که امام خمینی (ره) فرمودند: «خرمشهر باید آزاد شود.» همین فرمایش امام روحیهای عجیب در نیروهای ایران ایجاد کرد و من هم که قطره ای از این دریای عظیم بودم.
یادم هست امتحانات نهایی سال چهارم دبیرستان بود که با همکلاسیهایم تصمیم گرفتیم به جبهه برویم و در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کنیم و این افتخار نیز نصیبمان شد!
در تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت سال 1361 بود که در غالب تیپ المهدی و گردان جندالله «گردانی خطشکن، که از مجموعه استانهای کشور شکل گرفته بود» به سپنتا اهواز اعزام شدیم تا در مرحله آخر عملیات بیتالمقدس شرکت کنیم.
هدف اصلی من شهادت است
این جانباز 70 درصد دفاع مقدس در ادامه خاطراتش از نحوه مجروحیت و درمان خود افزود: عملیات بیتالمقدس «عملیات آزادسازی خرمشهر» در چندین مرحله و به فرماندهی شهید صیاد شیرازی و شهید احمد متوسلیان انجام گرفت و من و دوستانم در مرحله آخر این عملیات که شامل جنگهای تن به تن شهری میشد، به آن پیوستیم.
در جریان همین جنگهای تن به تن در شهرکی در حومه خرمشهر من از ناحیه پای چپ مجروح شدم. یادم هست آن زمان به هوش بودم که یکی از بچههای لرستان به نام جواد فاضلی هشت کیلومتر من را با خود به عقب برد و به آمبولانس رساند تا برای انجام کارهای درمان به بیمارستان انتقال یابم... پای چپم به شدت آسیب دیده بود و از چندین نقطه گلوله خرده بود و شرایط خوبی نداشت!
تقریبا دو ماه در بیمارستان چمران اهواز بستری بودم که نتوانستند کاری برایم انجام دهند و نهایتا به تهران انتقال یافتم و در تهران نیز تقریبا دو سال زیر نظر دکتر محمد عشایری روال درمان را طی میکردم که نهایتا نشد که پایم حفظ شود و جبور شدند پایم را از پایین زانو قطع کنند.
این شرایط تا سال 1380 ادامه داشت که همان سال در اثر عفونت پایم را از بالای زانو قطع کردند! علاوه بر عارضه جسمی چندین بار نیز بشدت دچار موج گرفتگی شدم. از جمله در منطقه دهلران و در سال 1364 که تا مدتها عوارض شدیدی نظیر زنگ زدن گوش و حالت تهوع را برای من به همراه داشت، اما با وجود همه این اتفاقات همچنان افتخار شهادت نیافتم.
قدردان همسرم هستم
نورخدا بیرانوند جریان شکلگیری ازدواج و تشکیل خانواده را اینگونه بیان کرد: دوازدهم اسفندماه سال 1362 در حالی که در آستانه بیست و دو سالگی بودم و تازه از نظر جسمی شرایط متعادلی پیدا کرده بودم که با همسرم ازدواج کردم. زمینه آشنایی من با همسرم را یکی از دوستان جانبازم به نام آقای رستمی فراهم کرد. خاطرم هست یک روز من را خانه خودشان مهمان کرده بود که اتفاقا همسرم با مادرش نیز همانجا مهمان بودند. این زمینه آشنایی و نهایتا ازدواج ما شد که همواره خداوند را شکر میکنم که این قسمت را در زندگی من قرار داد.
سه روز بعد از اینکه عقد کرده بودیم، به دلیل آنکه قرار بود من به جبهه بازگردم به پیشنهاد بزرگترها همسرم را بدون هیچگونه مراسمی و در اوج سادگی به یکی از اتاقهای خانه پدریام آوردم و اینگونه زندگی مشترک ما آغاز شد که حاصل این ازدواج، دو فرزند دختر و یک پسر است.
در تمامی این سالها به دلیل اشتغال من در سپاه، عملا بعد از اتمام جنگ تحمیلی نیز همچنان در مناطق مختلف کشور مشغول دفاع بودهام و همسرم به تنهایی بار خانواده و بزرگ کردن و تربیت فرزندان را بر دوش کشیده است که انصافا به خوبی این نقش را ایفا کرده و من همواره از این باب قدردان ایشان خواهم بود.
فعالیت ورزشی و مربیگری آموزش تیراندازی
وی از کسب مقام و مسئولیت ورزشی در حال حاضر بیان داشت: در خصوص پس از پایان جنگ تحمیلی من بعد از گذراندن یک دوره آموزشی به عنوان مربی تیراندازی تفنگ جنگی در پادگان شهید بهشتی خرمآباد مشغول به خدمت شدم. این روال تا سال 1380 ادامه داشت که به دلیل عفونت پا و قطع آن، سپاه مرا بازنشسته کرد.
سال 1382 بود که من به ورزش تیراندازی با تفنگ بادی روی آوردم و بعد از چند سال موفق به کسب قهرمانیهای کشوری شدم. این روال تا سال 1392 ادامه داشت که تیم لرستان در مسابقات کشوری قهرمان شد و من هم موفق به کسب مدال طلا شدم و همین انگیزهای شد که دوره مربیگری تفنگ بادی را هم گذراندم و نهایتا از سال 1393 به عنوان مربی آموزش تیراندازی با تفنگ بادی مشغول به فعالیت شدم.
در سال 1396 به پیشنهاد یکی از دوستان جانبازم به نام جناب پیروزمنش که رئیس هیئت ورزش جانبازان و معلولان قم بود، به قم مهاجرت کردم و باشگاه تیراندازی ویژه جانبازان و معلولان را به نام سالن تیراندازی حاج محمدیان قمی «از جانبازان قمی که چند سال پیش به شهادت رسیدند و مدال جهانی نقره در تیراندازی در تفنگ جنگی دارند.» در شهر قم و در منطقه 72 تن و طبقه بالای استخر شهید دخانچی راه اندازی کردم و افتخار دارم که تا امروز بصورت رایگان در خدمت جانبازان و معلولان قمی هستیم.
این نکته را هم مطرح کنم که امروز به دلیل هزینه بر بودن و نیاز به شرایط ویژه بخاطر آموزش تیراندازی با تفنگ جنگی، مجبور شدهایم این آموزش را متوقف کنیم و در شرایط فعلی تنها آموزش با تفنگ بادی را داریم و باشگاه برای ادامه و توسعه فعالیتهایش نیازمند کمک و همراهی است.
جنگ امروز سختتر از جنگ دیروز است
نورخدا بیرانوند کلام آخر را به وصف مقایسه جنگ دیروز و امروز اختصاص داد و عنوان کرد: روی صحبت من در انتها با جوانان است. در طول هشت سال دفاع مقدس، جهان در برابر ایران میجنگید و این در حالی بود که دشمنان داخلی نیز هر روز به شکلی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی توطئه میکردند.
جهان هرچه توانست، بر علیه ملت ایران به کار گرفت؛ از انواع سلاحهای متعارف جنگی گرفته تا حتی بمبهای شیمیایی نامتعارف! در این میان، جوانان با توکل بر خداوند، قدم در راه مبارزه گذاشتند و خداوند نیز آنان را یاری کرد تا پیروزی از آن ملت ایران شود. باور دارم که خدا ما را پیروز کرد!
اما امروز جنگی بسیار سختتری پیش روست که بیش ار همه جوانان کشور را مورد هدف قرار داده است؛ این جنگ در مقایسه با هشت سال دفاع مقدس بسیار پیچیدهتر و سختتر است و برای پیروزی در این جنگ باید علاوه بر بُعد نظامی، بُعد علمی و فنی و فرهنگی نیز به شدت تقویت شود. اگر چه مسیر ناهموار و شرایط دشوار است، اما من باور دارم که جوانان امروز ایران نیز چه بسا بهتر از جوانان دیروز از پس این جنگ بر خواهند آمد و بی شک پیروزی از آن ماست. انشالله...