معرفی کتاب،
مردم مسلمان و شجاع استان گلستان همپای سایر مناطق کشور، با درک ضرورت دفاع از انقلاب و میهن اسلامی، از نخستین روزهای آغاز تجاوز دشمن، وارد عرصه ی کارزا شدند و با دفاع جانانه از کیان وطن حماسه آفریدند
کد خبر: ۴۵۱۸۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
کتاب "پا به پای جنگ" نوشته مسعود بابازاده در 400 صفحه حاوی خاطرات رزمندگان و ایثارگران شرکت توزیع نیروی برق استان زنجان به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۵۱۷۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
برشی از کتاب «بگو به جان امام»؛
یک شب نیرو برای نگهبانی کم داشتیم و علی داوطلب شده که دو شیفت پشت سر هم نگهبانی بدهد و برای اینکه از خستگی دچار خواب آلودگی نشود، دست خود را بریده و نمک روی آن ریخته بود تا سوزش این بریدگی خواب را از چشمانش برباید.
کد خبر: ۴۵۱۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۴
كتاب پرستوهای عاشق در سه فصل و 113 صفحه به كوشش قوام الدين بينائی توسط نشر رسانش به زيور طبع آراسته شد. اين مجموعه گذری است بر زندگی نامه شهدای دفاع مقدس آبادی های ناقل كنار سفلی (رستم رود، ايزده و امير آباد) با نيم نگاهی به پيشينه تاريخی و فرهنگی منطقه.
کد خبر: ۴۵۱۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۸
نوجوان شهيد محمد تقى كارگران اميرى فرزند محمدحسن در اولين روز از سال 1348 در شهرستان فريدونكنار به دنيا آمد. پس از گذراندن آموزش نظامى به جبهه اعزام شد و پس از چند روز ماندن در سپاه تهران به پادگان شهيد بهشتى اهواز روانه شد و از آنجا به جبهه رقابيه اعزام گرديد.
کد خبر: ۴۵۱۷۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
بسيجى شهيد بهروز مشعوفى فرزند قاسم در پانزدهم تيرماه سال 1353 در منطقه كياسر محله، واقع در روبروى شهردارى رامسر به دنيا آمد. سال دوم راهنمايى بود كه براى ثبت نام به محل اعزام نيروها به جبهه مراجعه كرد اما به خاطر آن كه هنوز به سن قانونى نرسيده بود از پذيرش او خوددارى كردند و به همين دليل بعد از تغيير دادن تاريخ تولد تصوير شناسنامه اش موفق به ثبت نام گرديد.
کد خبر: ۴۵۱۷۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
معرفی کتاب؛
کتاب «راز تپههای 139» مروری بر زندگینامه و خاطرات شهید «ناصر گنجبخش» از رزمنگان لشکر ثارالله می باشد.
کد خبر: ۴۵۱۶۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
معرفی کتاب
کتاب "هفت و سیزده دقیقه" به قلم بیژن کیا در سال 88 به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۵۱۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
به بهانه سالروز وفات حضرت زینب سلام الله علیها
در این مقاله، به نقش زنان در داستانهای این دوره و چگونگی شخصیت پردازی نویسندگان پرداخته شده است ...
کد خبر: ۴۵۱۵۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
چند سالی از این قضیه گذشت. انقلاب پیروز شد و در دوران جنگ مثل بقیه جوانان برای دفاع از مرزهای میهن اسلامی راهی جبهه شد.
کد خبر: ۴۵۱۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷
شهید اوحانی بر می گردد تا وضع را تشریح کند و کاملی بر می گردد تا نتیجه را گزارش دهد که می بینند آقا مهدی با تواضعی عجیب، با کسی صحبت می کند و چشمانش خورشیدوار می درخشند
کد خبر: ۴۵۱۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۶
رفتم دم در، کیفش را روی دوشش انداخته بود و روی پله ها ایستاده بود.کمی آجیل توی کیفش گذاشتم. اشک در چشمانم حلقه زد
کد خبر: ۴۵۱۵۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
زندگینامه شهید حسین رمضانی از جانبازان 70 درصد استان زنجان به زودی چاپ میشود.
کد خبر: ۴۵۱۵۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲
به زودی محقق میشود؛
کتاب "زندگینامه شهید دکتر مجید شهریاری" به همت حوزه هنری زنجان به زودی چاپ و روانه بازار میشود.
کد خبر: ۴۵۱۵۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲
معرفی کتاب؛
کتاب " یک سبد گل سرخ " با تدوینگری حمید اکبرپور در سال 1382 به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۵۱۴۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
واقعیت آن است که خود شهدا راه کار را به ما نشان می دهند و با عنایت و توجه ائمه معصومین موانع و مشکلات را از پیش روی ما بر می دارند.
کد خبر: ۴۵۱۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
فردا هم که روز ولادت شما بزرگوار است، این مقر هم که به نام خود شماست. آقا! شما خودتان عنایتی کنید؛ عیدی به این بچه ها بدهید» ما از فردای آن روز، یعنی از چهارم شعبان تا نیمه شعبان، در واقع طی یازده روز پیکر پاک یازده شهید را پیدا کردیم.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۵
لطف کنید و از خدا برایم شهادت را بخواهید. از این جمله علی تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس، در استثنایی ترین روز زندگی، بی نهایت سخت بود، سعی کردم طفره بروم اما علی قسم داد در این روز این دعا را در حقش کرده باشم. بنا چار قبول کردم.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۴
گفتم:«از رنگ قرمز حنا خوشم نمی آید ». در جوابم گفت:« این موها و ریشها می خواهند با خون سرخ خضاب بسته شوند...» وقتی پیکر مطهر شهید را برایمان آورده بودند ریشش با خون خضاب شده بود.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۳
خدایا یعنی هیچ کس نیست به داد من برسه من نمی خوام، بمیرم یک وقت دست غیبی آمد این دختر رو بیرون کشید و یک گوشه ای گذاشت، گفت خدایا این دست چی بوده از کجا آمد دراین تاریکی دیجور ظلمات دنیا و آمد و من را نجات داد صدای غریبی گفت دختر عمو این دست همان یک مشت استخوانی بود که دیشب آمد.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲