نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطرات شفاهی جانبازان
«علی بلکامه» جانباز 30 درصد جنگ تحمیلی می‌گوید: «به دلم زد که به جبهه بروم و به کشورم خدمت کنم. پنج مرحله به جبهه رفتم، در مرحله سوم بود که از ناحیه دست و پا مجروح شدم. بعثی‌ها، خاکریز را گرفته بودند و به هر کسی که روی زمین افتاده بود تیر می‌زدند و ...»
کد خبر: ۵۶۶۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۱

«یکی از رزمنده‌ها در اثر جراحت و شکنجه بیش از حد بعثی‌ها، بینایی‌اش را از دست داده بود. روزی که جمعی از بچه‌ها را به کربلا بردند او جلوی در ورودی امام حسین (ع) نشسته بود و خیلی ساده و صمیمی خطاب به حضرت تقاضای شفایش را کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی آزاده «محمدحسین شعبانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

برگی از خاطرات؛
«نفوذ ما به حدی رسیده بود که چراغ‌های شهر العماره عراق را به چشم می‌دیدیم، ناگهان از پشت تپه رملی صدای تانک‌های عراقی که آن‌ها را روشن کرده بودند توجه ما را جلب کرد بعد از یک ساعت سینه‌خیز و خزیدن موفق شدیم اطلاعات بسیار مهمی از تجمع نیرو‌های عراقی به دست آوریم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «حسین شمس‌دوست» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۳۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

قسمت سوم خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»
مادر شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «پیرزن گفت: الهی از جوونیش خیر ببینه! نصف شب شده بود تا همه خاک‌ها رو بیاره توی حیاط. پیرزن خیلی خوشحال بود و صدای دعا کردنش که از بیرون حیاط هم داشت می‌رفت به گوشم می‌رسید: الهی این پسر عاقبت به خیر بشه!»
کد خبر: ۵۶۶۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

«من فقط دارم در برابر این انقلاب، انجام وظیفه می‌کنم. پُست سپاه و این چیز‌ها اصلاً سر سوزنی برای من ارزش نداره. تازه خودت خبر داری که از سپاه حقوقم نمی‌گیرم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «آقا رضا زند بیرانوند» از شهدای سرباز استان ایلام است که فروردین سال ۱۳۶۵ در پادگان آموزشی اسلام آباد به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: آقا رضا پسرم بزرگم بود، منتظرم آمدنش بودم تا دامادش کنم که یک روز قبل از نامزدی‌اش به آرزویش رسید.
کد خبر: ۵۶۶۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

«وقتی رزمنده‌ها برای نماز شب بیرون می‌رفتند، شهید صنعت‌کار هم یک اشاره‌ای از زیر پتو می‌کرد یعنی من هم بیدارم، مرا هم دعا کنید ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»
مادر شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «گفتم: مگه چقدر مزد می‌گیری که این قدر خودت رو هلاک می‌کنی؟ دستش را روی لب گذاشت و گفت: هیس! این جوری نگو، صاحب اون خونه خیلی کریمه. مامان! می‌رم سر مسجد کار می‌کنم.»
کد خبر: ۵۶۶۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «شکرالله شحنه»
برادر شهید «شکرالله شحنه» می‌گوید: «نگاهش را به چشمانم دوخت و گفت: دل بکن داداش! گفتم: نمی‌تونم. گفت: وقتی همه کَسَت شد خدا، اون وقت دل کندن برات راحت می‌شه.»
کد خبر: ۵۶۶۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

خاطره نگاری آزادگان
آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز و آزاده سرافراز «سیدحسین سالاری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۶۶۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

قسمت نخست خاطرات شهید «شکرالله شحنه»
برادر شهید «شکرالله شحنه» نقل می‌کند: «پدر گفت: هر کاری بخوای برات می‌کنم، اصلاً خونه رو به نامت می‌کنم، فقط نرو! گفت: یعنی خدا این قدر قبولم نداره وقتی شهید شدم یک خونه بهم بده تا همه با هم توی اون زندگی کنیم؟»
کد خبر: ۵۶۶۲۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

«در ایام ماه مبارک رمضان همیشه صبحانه ما آش بود که همه بچه‌ها آن را نگهداری می‌کردند و به هنگام افطار می‌خوردند و غذایی را که به عنوان ناهار به ما می‌دادند سحری می‌خوردیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

خاطرات شفاهی جانبازان؛
«ابراهیم زمانی» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: «سال 1362 عملیات والفجر 4 ما را به کردستان اعزام کردند که این عملیات موجب آزادی شهر پنجوین شد. تقریباً یک ساعت از عملیات می‌گذشت که یک ترکش به دست چپم اصابت می‌کند. تمام لحظه‌های جبهه برایم شیرین بود و من تلخی از آن ندیدم.»
کد خبر: ۵۶۶۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

«اولین اقدام تشکیل یک جلسه با بچه‌های سپاهی بود. آن‌ها دل پری داشتند و شاکی بودند که چرا اقدامی برای اعزامشان به جبهه کردستان صورت نمی‌گیرد و مدعی بودند مثل یک اسیر در سپاه قزوین زندانی شده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

«در جمع دوستان بسیار شوخ‌طبع و بذله‌گو بود. به همه انرژی می‌داد. شوخی‌هایش در عین حال که به بکر و جذاب بودند. مؤدبانه و در شأن افراد بیان می‌شدند ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۱۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

«یکی از بچه‌ها گفت با حاج‌آقا کاری داری؟ گفتم آره. گفت می‌شه فردا بیای؟. حاجی دو شبه که نخوابیده. گفتم چرا؟ گفت سوت داخل باش رو که می‌زنن تا دیروقت جواب‌گوی بچه‌های تو اتاقه ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۱۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

شهید «آرش آزما» متولد بیستم خردادماه 1346 در بروجرد است که در تاریخ بیست و نهم دی ماه 1365 در عملیات کربلای پنج در شلمچه به فیض شهادت نائل گردید.
کد خبر: ۵۶۶۱۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۱

زندگینامه شهید «ذبیح الله آموزگار»
شهید «ذبیح الله آموزگار» سوم آبان 1346 در الیگودرز متولد شد و در تاریخ دوازدهم خرداد 1368 در نهر عرایض به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۶۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۷

خاطره شهید «حسینقلی آزادبخت» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید والامقام «حسینقلی آزادبخت» می‌گوید: ایشان یک اخلاق و اخلاص عجیبی داشت که همیشه با وضو بود و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود. یک تسبیح داشت که اکثر اوقات ذکر حضرت زهرا (س) را زمزمه می‌کرد.
کد خبر: ۵۶۶۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۶

قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمدرضا احمدپناهی»
مادر شهید «سید محمدرضا احمدپناهی» نقل می‌کند: «شنیده‌ایم که امام حسین(ع) بعد از شهادت، چند روز در بیابان و زیر آفتاب بوده است. فکر کردم پسر من هم یکی از یاران امام حسین(ع) است. وقتی کسی به کسی اقتدا می‌کند جا پای او می‌گذارد. اگر امام حسین چند روز زیر آفتاب بود، محمدرضا یازده سال.»
کد خبر: ۵۶۶۰۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۵