خاطره - صفحه 17

آخرین اخبار:
خاطره
سردار ارجمند فر؛

ناصر و دوستانش در پیمان شفاعت راسخ ماندند

سردار ارجمند فر معاون عملیات نیروی زمینی سپاه در مراسم رونمایی از کتاب «مثلث سرخ» گفت: شهید ناصر اوجاقلو و دو دوست دیگرش با هم قرار گذاشته بودند که هر کدام شهید شد، نفرات دیگر را شفاعت کنند و آنها در این پیمان راسخ ماندند و به شهادت رسیدند.
خاطره‌ای از شهید ابراهیمی:

«مردی از تبار حماسه»

شهید«علی ابراهیمی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. در خاطره ای از وداع آخر شهید آمده است: «آن صبح را هيچ وقت فراموش نمی‌کنم؛ شوهر عمه‌ام مانند دفعات قبل خداحافظی نمی کرد. البته با شکوه تر و با شوق بيشتر و پشت نگاه‌های عميقش رازی را پنهان می‌کرد که همه را در شک و ترديد انداخته بود.»

خاطره | پوتین های بهشت

شهید علی محمد صحرایی از رزمندگان لشکر ۱۱ حضرت امیر (ع) سپاه ایلام است که مهر ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در ادامه خاطره ‌ای از این شهید والامقام با عنوان «پوتین‌های بهشت» منتشر می‌شود.

خاطره همرزم شهید «احمدلو» از ماموریت چملک قران

همرزم شهید محمدتقی احمدلو می گوید: محمد تقی گفت؛ می‌رویم ماموریت «چملک قران» نمی‌دانم برمی‌گردیم یا نه. مرا حلال کنید و ببخشید. گفتم: تا حالا چنین حرف‌هایی سابقه نداشته است.

بعد از ثبت نام من به کربلا، امام حسین(ع) شهادتش را امضاء کرد

پدر شهید محمدتقی احمدلو در خاطراتش می گوید: پسرم محمدتقی درست بعد از اینکه شرایطم برای ثبت نام در کربلا مهیا نبود و او شخصا برای ثبت نام من اقدام کرد، به شهادت رسید و از امام حسین (ع) اذن شهادت گرفت.

ماجرای امضاء اجباری

«رحمان هادی نژاد» یکی از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس استان زنجان از چگونگی گرفتن اجازه والدینش برای حضور در جبهه خاطره ای را روایت می کند. در ادامه فیلم مربوطه را مشاهده کنید.

خاطره ای از رشادت های شهید امداد رسان«جهانبخش امیدی»

شهید «جهانبخش امیدی» از شهدای امدادرسان در ایام دفاع مقدس بود، وی سرانجام اردیبهشت ماه 1363 در حین انجام مأموریت در منطقه مرزی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در ادامه به ذکر خاطره ای از رشادت های این شهید والامقام از زبان همسر وی می پردازیم.

نحوه شهادت «احمد» از زبان همرزمش

شهید «احمد یوسفی» در ۶ مهر ۱۳۶۵ در ماه محرم در ارتفاعات لاری بانه، به علت اصابت ترکش توپ به تمام بدن به شهادت رسید و خانواده یوسفی، دومین شهید خود را به انقلاب اسلامی تقدیم کرد.

شهیدی که دوستانش به او وعده شهادت داده بودند

«احمد» ، یک سال قبل از شهادت ، همرزمان شهید خود را در خواب دیده بود که به وی وعده داده بودند او به زودی به آنان ملحق خواهد شد.

«جواد» از شوق شهادت با همه شوخی می کرد

دوست شهید «جواد گلشنی منفرد» تعریف می کند: در آخرین روزهای عمر خویش به اندازه ای به وجد آمده بود که می دانست چه می شود و به همین خاطر از شوق شهادت با همه شوخی می کرد.

ملاک حقیقت افراد است

هم کلاسی و دوست شهید جواد گلشنی منفرد می گوید: این سخن شهید همچنان در ذهنم مانده است که می گفت: « ملاک حقیقت افراد است».

شهیدی که در کنار تیربارچی بودن، نهج البلاغه تدریس می کرد

شهید گلشنی فردی عالم و در تدریس نهج البلاغه و قرآن فعال بود. او در گردان شهید اصغر محمدیان به عنوان تیربارچی مشغول خدمت بود و در مدت یک ماهه تا شهادتش در فرصت های روزانه اقدام به تعلیم و تدریس نهج البلاغه برای هم رزمان می کردند.

دستان آب آور عباس، جبهه را برایش کربلا کرد

یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس از همرزم شهید خود می گوید: عباس جلوی چشمانمان همچون ارباب خود حضرت ابوالفضل العباس(ع) پرپر شد و آنجا بود که بچه ها یاد کربلا و شهادت حضرت عباس (ع) افتادند.
خاطره؛

«حسین» ایام محرم مسئول تدارکات هیئت بود

شهید «حسین الفتی نژاد» از شهدای مین زاد، یکی از خادمان امام حسین (ع) و اهل بیت بود. دوست و همراه شهید در ذکر خاطره ‌ای از شهید می‌گوید: حسین همیشه در تمام ایام محرم ارادت خود را از طریق خدمتگذاری هیئت در آبدارخانه یا تدارکات مسجد ادا می‌کرد و حتی کفش عزاداران را جفت می‌نمود این جوان خالص و مخلص به تمام معنا آنقدر درایت و صداقت داشت که همه او را دوست داشتند و بارها می گفت من شهید می شوم. متن این خاطره را در ادامه بخوانید.

حالش دگرگون و نگاهش پر از حسرت شد

همسر شهید «سیدعلی حسینی» نقل می‌کند: «بعد از عقدمان، خواهرم شبِ نیمه شعبان ما را دعوت کرد. تمام مدتی که آنجا بودیم، سیدعلی با شوهر خواهرم در مورد شهید سیدامیر حسینی با هم حرف زدند. حال همسرم دگرگون و نگاهش پر از حسرت بود. رفتارش نگرانم می‌کرد.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.

آقایار در دوران پیروزی انقلاب بسیار فعال بود

برادر شهید «آقایار اسلامی» از خاطرات خود چنین می گوید: آقایار در دوران پیروزی انقلاب و سال های ۵۶ و ۵۷ بسیار فعال بود، او در آن زمان در روستا زندگی می کرد و دوستان‌اش را جمع و تظاهرات تشکیل می داد و به روستاهای اطراف می رفتند.

حکایت ترس دشمنان و ایمان قوی رزمندگان

سردار شهید قامت بیات می گوید: آتش دشمن آنقدر قوی بود که کوچکترین حرکتی نمی توانستیم انجام بدهیم. اما در مقابل ایمان برادران رزمنده آنقدر بالا بود گویا مثل کوهی در برابر آتش شعله ور ایستادگی می کردند.

خاطرات روزهای جنگ و جبهه به روایت سردار شهید «قامت بیات»

سردار شهید «قامت بیات» در خاطرات خود از روزهای جبهه می گوید: همه فکر می کردند که محاصره شده اند . در حقیقت یعنی ما از سه طرف درگیر بودیم. حدود نیم ساعت گذشت و تیراندازی تقریبا قطع شده بود زیر پل رفتیم تا ببینیم چه خبر است. ادامه این روایت را در متن خبر مطالعه کنید.

صدای پا!

مادر شهید «کاظم امیدی» خاطره فرزندش از روزهای جبهه را چنین روایت می کند: ما را به یک جایی بردند که سنگر نگهبانی خیلی دورتر از محل استقرار بچه ها بود، یک شب نوبت نگهبانی من بود و مشغول نگهبانی دادن بودم که صدایی شنیدم.

پیک نجات

شهید «علیمرد مهرداد» فرمانده توپخانه لشکر 11 حضرت امیر(ع) سومین روز از تیرماه 1367 در جبهه مهران به وصال دوست شتافت. در ادامه مخاطبان عزیز را به شنیدن خاطره ای از زبان همرزم شهید با عنوان «پیک نجات» دعوت می کنم.
طراحی و تولید: ایران سامانه