شهید علی کهندانی: اى خواهرم حجاب تو كوبندهتر از خون من است
بسمه تعالی
(ان الله اشترى من الومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه)
خداوند جان و مال اهل ايمان را به بهاى بهشت خريدارى كرده است.
اى خداى بزرگ اى قادر متعال سپاست مي گويم اى آفريدگار توانا از آنكه مرا سعادت آن بخشيدى كه در راهت قدم بردارم و براى تو به جهد و تلاش و دستيازى كنم. هزاران بار سپاست مي گويم اى داناى بخشنده. تو مرا از لجنزار ركود به بهشت، به نبرد حق عليه باطل هدايت كردى. مرا توفيق آن دادى كه خويشتن خويش را درك كنم. پى برم كه براى چه مرا آفريدى و آنگاه سعادتم بخشيدى كه از ميان فراوان راههاى موجود در زندگيم شاه راه ايثار حسين گونه را بپذيرم.
اى خداى من سپاست ميگويم از آنكه نور عشقت را در قلب من تاباندى و اين قلب سرد و خاموش را با نور عشق فروزانت روشن گرداندى و قلب پرتلاطم مرا با يادت آرامش بخشيدى كه بدرستى (الا بذكر الله تطمئن القلوب)
اى خداى بزرگ اكنون بنده شرمسار را به خاطر آنچه كه خواستم اجابت نمودى و آن چه كه نخواسته بودم ولى تو به واسطه لطف و مرحمت عطا نمودى سپاس مي گويم. پروردگارا با قلبى سرشار از عشق تو و با وجودى آكنده از ايمان به تو به درگاهت روى آوردهام و مي دانم كه نااميدم نخواهى كرد.
پروردگارا تو را به جلال و عظمت و مرحمتت سوگند مي دهم كه لحظهاى اين بنده حقير و گناهكارت را به حال خود وا مگذاری. چرا كه بىلطف تو تباهم. خدايا از تار و پود وجودم از تو مي خواهم كه سعادت شهادت در راهت را به من عطا كنى حال كه فرصتى حاصل آمد تا درباره سرانجام خود و ساير انسانها بيانديشم.
خدايا مرا توفيق آن ده كه آنچه در دل و عقيده دارم بىريا بر روى كاغذ بياورم و آنچه مي ماند وصيتى باشد و وسيله ای از براى هدايت. اكنون در آخرين نوشتهام مطالبى دارم كه خطاب به پدر و مادر و برادران و دوستانم مي گويم: پدر و مادر عزيزم خدا را شكر مي كنم كه والدينى چون شما را به من بخشيد تا در دامنتان پرورش يابم. افتخار مي كنم و افتخارم اين است كه گوشت و پوست و خونم را در چنين دامان سازندهاى بارور گرديد و آنگاه با روحيه ايثارگر همان گوشت و پوست و خون پرورش يافته در دامنتان را حسينوار به ديار سرخ شهادت فرستاديد تا در تلالؤ جوانههاى ايمان خط خونين ستيز و شهادت را با آغوش باز بپذيرد خداى تبارك و تعالى برايتان اجرى عظيم در نظر گرفته است.
پدر و مادر و برادران عزيزم شما كه ابراهيموار فرزندتان را به قربانگاه عشق وادى ستيز حق با باطل فرستاديد استوار باشيد و از قربانى شدن اين هديهتان با آغوش باز استقبال كنيد. شما همانطور كه هم اكنون يكى از انبوه نمونههاى ايثار هستيد، بعد از شهادتم نيز يكى از اسطورههاى صبر و مقاومت و پايمردى باشيد. مبادا در عزايم لباس سياه به تن كنيد. نه پدر عزيز و مادر گراميم و دوستان خوبم اين را بدانند آنگاه كه من به سعادت شهادت نايل شدم آن زمان هنگام عروسى من با بزرگترين عشق زندگيم است و آن جذابترين و پرشكوهترين زمان برايم خواهد بود.
و عزيزان من در كجا مرسوم است كه در شب عروسى و جشن و شادى يك جوان لباس سياه به تن كنند و گريه كنند و بر سر و سينه بكوبند. من راضى نيستم اگر بعد از مرگم سياه به تن كنيد و گريه كنيد و من راهم را انتخاب كردهام و تا آخرين قطره خونم ايستاده و به يارى خدا خواهم ايستاد و من آنقدر گنهكارم كه خود را لايق آن مراسم و عزا ها نمي دانم. آن عزاها بايد براى ائمه اطهار و سرور شهيدان حسين بر پا شود. آن مراسم ها بايد براى فرزندان و راهروان راستين حسين (ع)، مطهري ها، مفتحها و بهشتىها برگزار شود و در قبال آن تن هاى پاك، جان من ارزشى ندارد. در برابر اين رزمندگان كه در جبههها آن رشادتهاى عظيم را به خرج مي دهند و سرافرازانه جان خويش را نثار اسلام مي كنند جان ناقابل من چه ارزشى دارد؟
بدنم را در قم يا تهران يا كهندان به اجازه پدرم به خاك بسپارید. اى پدر و مادر عزيزم من بدهكارى به كسى ندارم. اگر كسى چيزى طلب كرد به آن بپردازيد و مرا حلال كنيد و از تمام دوستان و آشنايان حلاليت بطلبيد و من يك پيامى به تمامى خواهران دارم كه اين پيام اين بود:
اى خواهرم حجاب تو كوبندهتر از خون من است. امام را دعا كنيد. خداحافظ. به اميد استقرار يافتن حكومت اسلامى.
والسلام عليكم و رحمت الله وبركاته
و در سنگ قبرم چنين بنگاريد .
اى مهدى كى ميشه عالم را غرق نور كنى .
كى ميشه از تو مسجدالحرام ظهور كنى .
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم .
روشنى بخشم به جمعى و خودم تنها بسوزم .