شهید آبان ماه
دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۳۱
شهید محمد بخت فرزند عباس در سال 1342 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 1/8/62 در سردشت در نبرد بی امان بر علیه مزدوران شیطان بزرگ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه پهلو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بسم الله الرحمن الرحیم

تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون.

(هر که در راه خدا کشته شده مرده مپندارید بلکه او زندۀ ابدیست ولیکن همه شما این حقیقت را نخواهید یافت.)

شهید محمد بخت در سال 1342 در شهر خون و قیام قم و در خانواده­ای متوسط دیده به جهان گشود. دورۀ ابتدایی را در مدرسه حائری با موفقیّت به پایان رسانید. اوّل راهنمائی را در دبستان امیر کبیر و دوّم راهنمائی در دبستان حائری و مجددا سوّم راهنمائی را در دبستان امیر کبیر با موفقیّت به پایان رسانید که در اوایل دورۀ سوم راهنمائی جرقه­های انقلاب در شهرهای کشورمان زده شد و تا پیروزی انقلاب تا آنجا که فرصت داشت در راهپیمائی ها شرکت می­کرد.

در سال 1358 در کلاس دوم متوسطه درس می­خواند. آن زمانی که مصادف بود با جنگ تحمیلی از آنجا که علاقه­ای وافر به شرکت در جنگ داشت، در اوایل 1360 ثبت نام کرده و به آموزش نظامی پرداخت و خود را آماده نبرد با دشمن متجاوز کرد و در عملیات بیت المقدس شرکت نمود که سه ماه در جبهه بود و پس از بازگشت از جبهه دوباره در بسیج ثبت نام نمود و این بار به کردستان اعزام شد که دورۀ سه ماه خود را آنجا گذراند.

پس از بازگشت برای بار دوّم به جبهه اعزام شد که دو ماه در جبهه­های غرب بود و بعدا که از جبهه برگشت به سربازی رفت. هشت ماه در شهرستان خوی بود که در ماه رمضان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوی رفت. شهید محمد علاقه شدیدی به سپاه داشت و در سپاه نام نویسی کرد و پاسدار وظیفه شد. در این مدّت که در سپاه بود چندین بار به جبهه اعزام شد.

در سال 1362 بود که باز هم داوطلبانه به جبهۀ سردشت رفت و در عملیات والفجر 4 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. خصوصیات شهید از زبان مادر وی این گونه است که شهید بخت در کودکی خیلی خوب و صبور بوده و کودکی بوده کنجکاو و باهوش. از کلاس اول ابتدایی را با موفقیت گذرانید. شهید محمد جوانی سر به زیر بود و هرگز در مقابل چیزهای بیهوده پافشاری نمی­کرد. علاقه­ای به مادیات دنیا نداشت و در مجالس عزاداری ابا عبد الله حسینی شرکت می­کرد. برای هیچ کس دردسری درست نمی­کرد. پسر خوب و فهمیده­ای بود. ایشان همیشه کم حرف بود. حرفهایی که واجب بود، می­زد و هیچ موقع حرفهای عبث و بیهوده نمی­زد. موقع بی­کاری خود را به خواندن کتاب مشغول می­کرد. حالتی داشت که ما هیچ کدام درک نمی­کردیم.

در تظاهرات شرکت می­کرد و دو بار هم به دست کماندوها افتاد که خوشبختانه آسیبی ندید. در شبهای حکومت نظامی بیشتر وقتها به خانه نمی­آمد. اخلاق محمد با بچّه­ها خوب بود. همیشه با بچّه­ها بازی می­کرد و یا قصّه­ها و شعرهای انقلابی به آنها یاد می­داد. کمتر به کوچه می­رفت وقتی به او می­گفتیم چرا در خانه می­مانی و بیرون نمی­روی؟ می­گفت بروم که با نگاه کردن، گناهانم بیشتر شود؟ امیدوارم این  قربانی که در راه اسلام داده­ایم به درگاه ایزد متعال قبول شده باشد.

مادر شهید بخت می­گفت محمد یکی از بهترین پسرانم بوده از همان زمان کودکی گذشت و ایثار را پیشه خود کرده بود و خیلی به حجاب خواهرانش اهمیت می­داد و می­گفت مادر مواظب باش و همیشه خودت و خواهرانم حجابتان را حفظ کنید تا باعث خوشحالی دشمن نگردد و همیشه می­گفت: مادر برایم دعا کن که به شهادت برسم و هر موقع که به مرخصی می­آمد می­رفت حرم و جمکران و دعا می­کرد که این بار که آمدم شهید شوم و من می­گفتم: مادر این حرفها چیست که می­زنی؟ ان شاء الله که صحیح و سالم بر می­گردی. می­گفت: نه. مادر من شهادت را دوست دارم و دفعه آخری هم که رفت، گفت مادر مرا حلال کن که من این بار شهید می­شوم و دیگر مرا نمی­بینی.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده