شهید آذر ماه
يکشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۱۱
شهید محمدتقی ولیخانی فرزند رضا در سال 1345 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او در تاریخ 25/9/60 در جبهه گیلانغرب بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل و به وصال حق شتافت.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر انبیاء سلام بر اوصیاء  سلام بر ائمۀ طاهرین سلام بر امام مهدی منجی انسانها بر نائب الامام خمینی ابن ابراهیم زمان این بت شکن قرن این ابر مرد زمان و این قائد.

حال که به جبهه می روم و این پای را در چکمه می کنم و سینۀ دشمنی را نشانه می روم نه به خاطر کینه و خصم بلکه برای احیای دینم و صدور انقلابم است و از خدای بزرگ می خواهم که مرا یاری کند تا در راه او گام بردارم و تمام وجودم در راه او باشد. در این راه که می روم هرگلوله ای که به تنم می خورد به یاد خدا تحمّل می کنم و از او می خواهم که قدرت و صبر و طاقت به من عنایت کند.

سلام بر پدر و مادر مهربانم که برای من زحمتها کشیده اند و از خدا می خواهم که به آنها اجری عظیم عنایت فرماید و از آنها می خواهم که بعد از شهید شدن من لباس سیاه بتن نکنند و مجلس عزا نگیرند و خدا را شکر کنند که فرزند آنها در این راه شهید شده است.

سلام بر برادران گرامیم و سلام بر همۀ دوستان و قوم و خویشانم از تمام شما می خواهم که بعد ا ز شهید شدن من به پدر و مادر من تبریک بگوئید نه تسلیت و برای آنها از خدا طلب صبرکنید و از آنکه اگر نتوانستم برای شما فرزند شایسته ا ی باشم مرا ببخشید. اگرکشته شدم چه سعادتی بهتر از آنکه در نزد خدایم و دوش به دوش شهدای سرخ علوی و ایرانی در دنیای دیگر و مسلما کسانی دیگر را همان راه ادامه خواهند داد.

پدر و مادر عزیزم اکنون که من در این لحظه عزام به جبهه ام می خواهم چند کلمه ای با شما صبحت کنم. پدرم هر چند که من در این غائله نمی دانم چه حادثه ای برایم پیش می آید ولی همین قدر می دانم که داغی بر دلتان گذاشته ام مادرم از تو می خواهم که برایم اشک نریزی و مانند مادران شهدای به خاک و خون خفته در بین زنها سرت را بالا بگیری که چون من جوانی را در راه اسلام پرورش دادی و به سوی خدا سوق دادی.

 برادرانم می دانم که قلبتان گواهی نمی دهد که شهادت منو بپذیرید ولی این خواست خداست و هیچگونه تردیدی در این بین نباید دانست. برادرم عباس می دانم که آرزو داری و داشتی که مراسم عروسی مرا به حد اعلا جشن بگیری ولی این کار را برای برادرهای دیگرم بکنی با کمی پولی که من پیش تو دارم و از تو می خواهم که جواد و محسن و مادر و پدرم را تنها نگذار. مثل همیشه با هم زندگی کنید و هرکجای قم که خواستید مرا دفن کنید. یک عکسی از من در دکانم بزنید و دوست دارم که حاج اسدالله را دعوت کنی که روزۀ علی اکبر را بخواند در سالن شاهزاده حمزه و همه سینه بزنند و از پولی که دارم همه سینه زنهای امام حسین را شام بدهید. به امید پیروزی ایران و سربلندی پرچم اسلام. ای امت اسلام هرگز امام را تنها نگذارید و گوش به حرف دشمنان اسلام ندهید.

5/5/1360  تقی ولی خانی
 
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده